قرن های قرن، ادبیات به غارت و تبعید و اوراق شویی و لب دوزی، کوتاه نیامده و قد کشیده و قله شده است. گاهی بر سفرهای خاندان «سامانی بر صدر نشسته و روزی به فرمان چنگیر مغول، خاکش را به توبره برده اند و دوره ای نفی بلد شده و ایامی، ندیم دربارها و دستگاه ها بوده است. ادبیات نه از مهری از زمین پر زین نشسته است و نه از جوری از زین به زمین خورده است. در خوشی ها و ناخوشی ها نفس کشیده است تا آن چه آگاهانه خلق کرده است کلیدی باشد به گشودن دری.