از شیراز بوی پیراهن من پیچیده این جا
از همین آواز که جار جار: حضرت حافظ عقد
ثریا بیار.
من شادی ام
که دامن گیپور سپیدم
لختی بند رخت، تراس بی خبر/ و پاهایت: برقص!
همین موسی که هارونی اش در من حلول کرده
که آسمان لابه لاش سرب داغ! ( آفتاب زار)
سینه مالامال/_
بهشت کجا؟
و من به گمانم
همواره تو را آن قدرها دوست می داشته ام که
من تو را.