بیایید کمی به این سوالات چالش برانگیز فکر کنیم. آیا شاعری حرفه است یا ایدئولوژی؟ در هرحال ارکان آن کدامهاست؟ با عقل، عاطفه، حقیقت، رویا… چه رابطهای دارد؟ هرکس با طرز متفاوتی شعر میسازد. من خود اغلب در رویای شبانه یا در رویاهای کوتاه روزانه با چشم باز، کلمهای، تصویری، فریمی از یک فیلم و گاه صوتی میبینیم یا میشنوم. بعدها ذرهبین برمیدارم و از درون همان جزء ماجرایی را پیدا میکنم، درواقع آن جزء کلیدی است برای گشایش ماجرایی که وجود داشته و من فراموش کرده بودم. پس برای من هر شعر با رویا آغاز میشود و با رهایی به پایان میرسد؛ و این رهایی خود میتواند بیداری باشد یا رویای دیگری.
احتمالا خیلیها همین شیوهی منبسط کردن کلمه را میشناسند. امّا محصولات اصیل این نوع اکتشاف_یا به قول رمبو کیمیاگری_ همه با هم متفاوت است. شاعران واقعی نتوانستهاند نه حزبی، نه خانوادهای و نه حتی دهاتی مشترک داشته باشند. همچنانکه تجربهی مخاطبان شعر نیز متفاوت است. گروهی به تجربهی «زیبا» میرسند و اغلب به تجربهی «شگفتانگیز» که توصیفناپذیر است.
کتاب به سوی شعرهای با شکوه