آیا متوجه هستی که کمال گرایی به عنوان راز موفقیت و یک فضیلت بزرگ در قلب و ذهن ما جای گرفته است؟
در هنر و ورزش و دنیای شغلی، ویژگی یکسانی که در همه افراد موفق می بینیم، کمال گرایی است و درباره این مفهوم با اشتیاق صحبت می کنیم. در سایه این مسئله به این باور رسیده ایم که چون ما کمال گرا نیستیم، ناموفق هستیم و دستاوردی نداریم. حال آنکه کمال گرایی یک فضیلت نیست، وسواس است؛ وسواسی که مانعی بر سر راه انسان می شود و در برابرش سد ایجاد می کند، به اعتماد به نفس او آسیب می زند و او را مضطرب می کند. از آنجا که کمال گرایی نقطه پایانی ندارد، انسان هرگز خود را آماده انجام کاری نمی داند و جسارت کافی از خود برای انجام آن نشان نمی دهد و در نهایت همین مسئله او را به سوی استرسی بی پایان می کشد.
شرایط مناسب و کافی هرگز به وجود نخواهد آمد. اقدامات مرتبا به تاخیر خواهند افتاد. امور ممکن در نظرت غیرممکن خواهد آمد؛ چرا که برای فراهم شدن شرایط لازم باید انتظار بسیاری بکشی و تلاش بسیاری بکنی. به طور معمول بسیاری از کمال گرایان به دلیل اینکه دیدن پایان راه را به عنوان شرطی لازم برای خود تعریف می کنند، حتی گام نخست را هرگز برنمی دارند.
من از شمس آموختم که کمال گرایی هم درواقع، مکانیزم دفاعی ذهن انسان و بازی ایگوی اوست. شمس تبریزی به طور کامل راه عقل و راه قلب را از هم جدا کرده است. ذهنی که توانایی پرسش گری بالایی داشته باشد، قطعا انسان را به سوی جست و جو کردن، اقدام کردن، رشد کردن و آموختن سوق می دهد، اما جسارت قدم گذاشتن در راه، کار دل است، نه ذهن، چرا که هرچه هم باشد، ذهن و منطق با ترس همراه است. شمس نمی گوید: «راه خطرناک است، تا از پایان راه باخبر نشده ای، به راه نیفت»، چرا که برای دیدن پایان راه باید پا به راه گذاشت که این هم هیچ تضمینی ندارد. زندگی به هیچ کس فرصتی نمی دهد که بتواند به پایان راه پی ببرد. همین موضوع زندگی را تبدیل به یک ماجراجویی می کند.
کتاب موعد مقرر