کانت شاید بیش از هر فیلسوف دیگری در روزگار خود مظهر روشنگری بود. اما باید به یاد داشت که او در مقاله ی پرآوازه اش «روشنگری چیست؟» تأکید می کند که گرچه در عصری می زیست که «عصر روشنگری» نامیده می شد، اما عملا در دوران روشنگرانه ای زندگی نمی کرد. به بیان دیگر، گرچه عقل و خرد نیک در حیات فرهنگی دست به پیش روی هایی زده بودند، خرافه پرستی همچنان در حوزه ی زندگی روزمره تسلط داشت. شاید کانت نسبت به آینده خوش بین بود، اما به معنایی هنوز هم انتظار می کشید تا روشنگری به وقوع بپیوندد، و همچنان منتظر بود تا بینش های فلسفی آن به «معرفت همگانی» بدل شوند. بنابراین، چنان که کانت می گوید نباید روشنگری را چیزی بدانیم که تنها به سنت فلسفی یا گذشته ای تاریخی تعلق دارد. به همین دلیل می توان گفت که امروز هم روشنگری همچنان «در حال وقوع» است (یا همچنان در انتظار وقوع است). البته نه به این معنا که می توان از کانت تا «ما» سیر پیوستگی روشنفکرانه ی کاملی را ترسیم کرد. با این حال، تا جایی که بحث بر سر تأثیر کانت بر دریدا است، به رغم باوری که وجود دارد، می توان گفت که واسازی با «عصر نقادی» دست کم قرابتی دارد. اگر واسازی کاملا صورتی از نقد یا نقادی فی نفسه نیست، یقینا نقطه ی مقابل آن هم نیست ...