«حدود ساعت شش ونیم صبح چهارشنبه ۲۱ مارس، ناخدای کشتی بادبانی تلگراف که از نیولاندن در کنتیکت روانهٔ دریا شده بود، در خلیج جنوبی بندر نیویورک، بین سندی هوک و دماغهٔ کانی آیلند با صحنهٔ عجیبی روبه رو شد: یک کرجی به نام ای. ای. جانسون بی هدف در آب های مه آلود سرگردان بود، بادبان هایش روی عرشه به حال خود رها شده بودند، تیرک افقی جلوی دماغهٔ کرجی کنده شده بود و ریسمان هایش افتاده در آب، دنبالش کشیده می شدند. کسی روی عرشه نبود. ناخدا اچ. لیستر کشتی اش را تا کنار شناور آسیب دیده و ظاهرا متروک هدایت کرد و رفت روی عرشهٔ آن. پایش که به عرشه رسید، از دیدن لکه های بزرگ خون و دسته های خونین موی انسان که همه جا پخش شده بود، وحشت کرد. از پله ها پایین رفت و با صحنهٔ کشتار وحشتناکی روبه رو شد. اتاقک به هم ریخته بود، قتلگاهی تمام عیار. چنان که بعدا شهادت داد: «کف اتاقک و تمام لوازمش لکه لکه یا پوشیده از خون بود.» با یک نگاه هم می شد فهمید کرجی صحنهٔ «فاجعهٔ مخوف و وحشتناکی» بوده است. کرجی ای. ای. جانسون را با یدک کش بخار سرس، به لنگرگاه کشاندند، آن را به اسکلهٔ فولتون مارکت بستند و مأمورها را خبر کردند. افسر هارت بی. وید از پلیس منطقهٔ دو همراه پزشک قانونی، جان شیرمر و دستیارش دکتر جرج بوتون برای بررسی های لازم به اسکله آمدند. گزارش آن ها که چکیده اش در روزنامه ها درج شده، از آنچه در عرشهٔ شناور کوچک رخ داده بود تصویر دقیقی ارائه می دهد: قوری قهوه، پوشیده از خون و موی انسان، در گوشه ای نزدیک اجاق پیدا شد. جارویی که ظاهرا برای زدودن خون از روی زمین استفاده شده بود و چکشی که آن هم خونین بود، نزدیک در ورودی اتاقک پیدا شدند. روی پلکانی که به عرشه راه داشت رد خون کشف شد، همین طور روی قفسه ها، دیوارهای اتاقک و سقف. روی سقف و تیرچه ها نیز لکه های تازه و متفاوتی پیدا شد که انگار با نوک چاقو یا تبر ایجاد شده بود. یکی از شیارها آغشته به خون بود. دو انتهای زیرین کرجی پر بود از خونی که از کف اتاقک به پایین نشت کرده و آنجا جمع شده و دلمه بسته بود. احتمالا قاتل قصد دزدی از اموال را داشته چون تمام قفسه ها و کشوها خون آلود بودند، همین طور هم اجاق و وسایل آشپزی. رد خون از اتاقک تا بالای پلکان و روی عرشه کشیده شده بود. از نشانه ها برمی آمد جسمی خونین را از در اتاقک تا کنار شناور کشیده اند. نرده های کرجی هم آغشته به خون بود، همین طور کناره هایش که نشان می داد قاتل کار را با انداختن شواهد جنایتش به دریا خاتمه داده است. اثرانگشت های خونی روی نرده و خراش های ایجادشده با چاقو، این باور را ایجاد می کند که قاتل ناچار شده دست قربانی اش را که ناامیدانه به آخرین دست آویزش چنگ انداخته، قطع کند تا بتواند او را به دریا بیندازد.»