این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
مساله غریبی که در فهرست اول کتاب وجود دارد این است که ناشر دو صفحهای که اسم کتاب را آورده، در لیست فصلها نیز آورده است! چیزهایی مانند عشق، صفحه ۱ و ۳! ابتدا گمان بردم اشتباه از نسخه دریافتی بنده است و آن فصل چاپ نشده است. اما در بررسی آتی مشخص شد اشکال از چاپ کلی است. بهعبارتی هیچ فصلی با نام چیزهایی مانند عشق در کتاب وجود ندارد و فصل اول درواقع ردیف سوم در فهرست، تو را به یاد دارم، است! امیدوارم در چاپ سوم این اشتباه عحیب توسط ناشر اصلاح شود.
مسئله این است که امکان دارد آدم عاشق دونفر شود، یکی بعد از دیگری، یکی مخل ارتباط با دیگری. ممکن است آدم هرکدامشان را طور دیگری دوست داشته باشد.
در این کتاب ما همراه سه شخصیت اصلی بنام های:استیوئرت، آلیور و گیلیان هستیم که دارن داستانشون رو تعریف میکنند تا کتابی از آنها نوشته بشه. آلیور و استیوئرت باهم رفیقهای دیرینه بودند تا زمانیکه آلیور عاشق همسر استیوئرت، گیلیان میشه و باهم ازدواج میکنند. داستان حول احساسات این سه نفر میچرخه اینکه چطور رابطه شون به اینجا رسید و در این مسیر، صحبتهای افراد مختلفی که در زندگی این سه نفر نقش داشتند رو هم میخونیم.
چرا بدون هیچ هشداری داستان رو اسپویل میکنید؟!
من خواهان قهرمان نیستم، الان دیگر دوران قهرمانها نیست. این روزها حداکثر کاری که از جماعت برمی آید این است که قهرمان زندگی خودشان باشند.
آدمهای خوشبخت، سلامتتر از آدمهای شوربختند. مردم را خوشبخت کنید تا هزینههای خدمات تامین اجتماعی کاهش یابد. به تیترهای جدید فکر کنید : پرستارهایی با حقوق و مزایای کامل به دلیل شروع یکباره موج خوشبختی به خانه فرستاده شدند.