بچه خیابان ژاله تهران هستم، چهارراه آب سردار [به تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۲۰]، اما رگ و ریشهام از خور (خور و بیابانک از توابع استان اصفهان) است. روستایی که زمانی محقر و کوچک بود با آبی شور و چند درخت نخل. با پدر و مادری کوچیده به تهران. ابتدایی و دیپلم طبیعی را از دبستان و دبیرستان ۱۵ بهمن گرفتم.(۱۳۳۷) و به گفته امروزیها کارشناسی ارشد را از دانشکده باستانشناسی و هنر تهران [گروه باستانشناسی و تاریخ هنر دانشکده ادبیات دانشگاه تهران]. پس از کارشناسی و مدتها سرگردانی سرانجام لولهکش اداره باستانشناسی فوت کرد و با سفارش زندهیاد دکتر نگهبان ردیف حقوقش را به من دادند. اینطوری شد که از سال ۱۳۴۶ نخستینبار با دکتر نگهبان کلنگ به دست راهی بیابان شدم. راهی که تا امروز به درازا کشیده است اما هنوز آن دانشجوی ۶۰-۷۰ سال پیش هستم و سخت دلبسته خاک.» و این ماجرای باستانشناس شدنش بود. او که در خرداد ۱۳۴۳ لیسانس و خردادِ نُه سال بعد، فوقلیسانس خود را در همان رشته و از دانشگاهی که خود گفته، دریافت کرد. اما همانطور که خودش اشاره کرده، از اردیبهشت ۱۳۴۶ در جایگاه کارشناس باستانشناسی در ادارهکل باستانشناسی و فرهنگ عامه وزارت فرهنگ و هنر به استخدام روزمزد درآمد. بسیار تحولات در عرصه باستانشناسی کشور را دید و سرانجام در ۱۱ بهمن ۱۳۷۴ اجباراً، از سازمان میراث فرهنگی بازنشسته شد.