میشل ویناور(1927 - 2022)فرزند یک خانوادۀ کلیمی-روسیست که به فرانسه مهاجرت کردهبودند. او پس از پیشروی نازیها در اروپا با خانوادهاش به امریکا مهاجرت میکند اما در سال 1947 به فرانسه بازمیگردد و طبع خود را در شعر، متن ادبی و رمان میآزماید و سپس روی تئاتر و نمایشنامهنویسی متمرکز میشود. تئاتر و ادبیات نمایشی فرانسه در این دوران متأثر از نویسندگانی چون بکت و یونسکو یا برشت، سارتر و کامو بود اما ویناور خود را به این جریانها نزدیک نمییابد. او سادگی آثارش را در پیچیدگی فرمهای نوین میآمیزد و از این راه به چندصدایی در متن دست مییابد که با تئوریهای باختین در ادبیات همراستاست. او علامتهای نگارشی را از متن حذف میکند و چینشی را برای نوشتن متن و دیالوگها برمیگزیند که متن نمایشنامه را به سن اجرای آن نزدیک میکند؛ با این تفاوت که این بار نخستین کارگردان و بازیگر همان خوانندۀ اثر است. از همین روست که او باور دارد اولین مکان اجرای یک تئاتر، صفحه کاغذ است و کافیست اثر او چاپ و خوانده شود تا موجودیت یابد. آثار او مهمترین موضوعهای زندگی مدرن را در بر دارد. رابطههای انسانی را در زیستجهان خصوصی و عمومی میکاود و آن را با یکدیگر درمیآمیزد؛ چنانکه فاصلۀ بین آن دو از بین میرود و مناسبات اجتماعی حاکم بر هر دو یکجا عیان و علنی میشود.