بلزون: آینده شما رو نمی ترسونه چون شما بهش فکر نمی کنین ولی من مدام بهش فکر می کنم من این خونه رو دارم الیس رو دارم و شما رو تو همسایگی م دارم اما زهوار هر اونچه حول همۀ این هاست داره درمی ره شما حس نمی کنین که ناامنی همین جور بی وقفه داره زیادتر می شه اما تو سر من هی می ره و می آد و شب ها نمی ذاره چشم رو هم بذارم ولی شما شانس دارین که کور و کرین در قبال همۀ چیزهای این دنیایی که ما داریم توش زندگی می کنیم. لئو: معذرت می خوام ولی اصلا همچین چیزی نیست من روزنامه می خونم ما همه مون تو یک گاری نشسته یم و بالاپایین هم همیشه بوده اما هنوز که هنوزه این دنیا سر جاشه فقط کافیه آدم به یک جفت ضربه گیر محکم مجهز باشه یک دونه جلو یک دونه عقب. بلزون: هیچ امیدی به این نیست که ما یک روزی هم رو درک کنیم ولی این رو دیگه قبول دارین که آدم برای ورود به زندگی باید بتونه بلیت ورودش رو خودش پرداخت کنه؟