کتاب اسپیدوی قرمز

Red Speedo
کد کتاب : 113345
مترجم :
شابک : 978-6229347195‬‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 105
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب اسپیدوی قرمز اثر لوکاس نیث

در زندگی وقت‌هایی هست که سر یک دوراهی قرار می‌گیریم: در این لحظه با چه چیزهایی سروکار داریم؟ مسأله اگر که اخلاق باشد، با ذات و ارزش‌ها طرفیم. در این لحظه، همه‌چیز، ذات‌مان را به خاطرمان می‌آورد، و این یادآوری از طریق ارزش‌ها صورت می‌گیرد. لوکاس نیث در نمایشنامه‌ی اسپیدوی قرمز، داستان شناگری ماهر را روایت می‌کند که تمام بدن و زندگی‌اش را به پای شناکردن گذاشته و حال در آستانه‌ی یک تصمیم دشوار اخلاقی قرار گرفته‌است. انسان از دیروز تا امروز، بر اموری که بر او عارض می‌شده، چیرگی نداشته و مدام منحرف شده‌است: «انسان عقل ناب نیست.» به زعم اسپینوزا، که شناخت اخلاق را مدیون او هستیم، ذات انسان، ایده‌ای آشفته است و نمی‌توان خط و خطوط مشخصی برای آن تعریف کرد. آنچه هست، شمایید، این فرد، آن فرد؛ یعنی تکینگی‌ها. ری، شخصیت اصلی نمایشنامه، به فکر موفقیت است و میل آن دارد تا برای به‌دست آوردنش هر کاری بکند. موقعیتی آشنا برای انسان امروزی: تصمیم‌گیری‌های اخلاقی، نظام قضاوت است، و قضاوت همواره برتر از وجود است و از این نظر ارزش‌ها عناصر بنیادین نظام قضاوتند. نمایشنامه‌ی اسپیدوی قرمز، خواننده را در معرض این پرسش‌های اخلاقی قرار می‌دهد؛ شما خود را قضاوت می‌کنید و قضاوت می‌شوید.

کتاب اسپیدوی قرمز

لوکاس نیث
«لوکاس نیث» نمایشنامه‌نویس امریکایی متولد 1979(ارلندوی ایالت فلوریدا)، در ابتدا برای تحصیل در رشته‌های مرتبط با علوم پزشکی به نیویورک رفت، ولی خیلی زود تغییر مسیر داد و در دانشگاه نیویرک، ادبیات نمایشی خواند. نیث که امروز نامی پرآوازه و بسیار خوانده و دیده‌شده در تئاتر ایالات متحده است، در سال‌های فعالیتش عموم جوایز مهم حوزه‌ی تئاتر را به دست آورده و نمایشنامه‌هایش در سرتاسر جهان بارها و بارها اجرا شده‌اند.نسل جوان و تقابلش با نسل‌‎های پ...
قسمت هایی از کتاب اسپیدوی قرمز (لذت متن)
ما خوش شانس بودیم. ما وضع مون از اونچه باید باشه، بهتره. اما حقیقت اینه که آدم های پولدار از آدم های بی پول بهترن. آدم های پولدار مدرسه های بهتری می رن. بهتر غذا می خورن. بهتر تربیت می شن. بهتر فرهنگی می شن. اونها آدم هایی ان که می رن موزه و اپرا و تئاتر. می دونی، بچه هاشون رو می برن این جور جاها و بچه ها این فرهنگ و این چیزها رو یاد می گیرن و این باهوش ترشون می کنه. پدر و مادرهای پولدار نگرانی ندارن؛ شاید فقط یک کم. به نظرم فرقش خیلی زیاده. پدر ومادرهای فقیر، اونهایی ان که بچه هاشون رو می زنن، آزار جنسی شون می دن، بهشون غذا نمی دن، می ذارن با مک دونالد چاق بشن و براشون مهم نیست که تکلیف هاشون رو انجام بدن یا ندن. پدر و مادرهای فقیر هم مقصر نیستن... مزخرف ان چون وقتی داری خیلی تلاش می کنی که زنده بمونی، بدجنس تر و مزخرف تر می شی. فقط داری تلاش می کنی که... مثلا یک بچۀ فقیر، یک بچۀ فقیر بااستعداد، باید همۀ مزخرفات فقر رو تحمل کنه و باید سخت تر کار کنه و یک بچۀ پولدار با همون استعداد مجبور نیست اون قدر سختی بکشه. هر کی پولداره، فراتر می ره. من نمی خوام دخترم عذاب بکشه و یک جوری بشه که... چون من گند زدم، اون رو تو موقعیتی قرار بدم که کمتر داشته باشه. این چیزیه که من برای ازدست دادن دارم. این چیزیه که... تو چی برای ازدست دادن داری؟