پرسه در گوشه و کنار دنیای قشنگ نو



شناخته شده ترین رمان آلدوس هاکسلی، کتاب «دنیای قشنگ نو»، با وجود گذشت چندین از دهه از زمان انتشار، علاقه مندان به داستان های علمی تخیلی و پادآرمان شهری در سراسر جهان را به وجد می آورد.

شناخته شده ترین رمان آلدوس هاکسلی، کتاب «دنیای قشنگ نو»، در سال 1932 به چاپ رسید و با وجود گذشت چندین از دهه از زمان انتشار، هنوز هم با توصیفات عجیب و جذاب خود درباره ی چگونگی درک انسان از مفهوم «آینده»، علاقه مندان به داستان های علمی تخیلی و پادآرمان شهری در سراسر جهان را به وجد می آورد.

ما اکنون در زمانه ی پیشرفت های سریع زیست-فناورانه زندگی می کنیم و همین پیشروی های گاهاً رعدآسا باعث شده مفسرین علمی و اجتماعی از عبارت «دنیای قشنگ نو» برای ابراز نگرانی های خود از حرکت سریع بشر به سوی جامعه ای «استریلیزه شده» و پسا-انسانی استفاده کنند؛ جامعه ای مهندسی شده برای لذت بردن از توهم لذت ها.

اما آیا مخاطبین بی شمار این شاهکار به یاد ماندنی، آن قدر به داستان این کتاب به عنوان پیش بینی ای فوق العاده موفق از آینده نگاه کرده اند که دیگر به سختی می توان به وجوه دیگر این اثر ارزشمند فکر کرد؟ 

به نظر می رسد تنها وقتی می توانیم این کار را انجام دهیم که داستان «دنیای قشنگ نو» را درست مثل اولین مخاطبین این اثر، با قواعد و قوانین مختص به خودش بخوانیم و اطلاعاتمان را درباره ی ویژگی های غالب ادبی، علمی و فرهنگی دوران زندگی آلدوس هاکسلی کمی بیشتر کنیم. بدین صورت شاید بتوانیم معنایی تازه و بدیع از ذهن و دوران زندگی این نویسنده ی بزرگ انگلیسی به دست آوریم.

تمدن مطلقاً احتیاجی به شرافت و شجاعت ندارد. این چیزها نشانه های ضعف سیاسی است. در یک اجتماع سازمان یافته مثل اجتماع ما، هیچ کس مجال شرافت و شجاعت به خرج دادن ندارد. به محض این که این مجال دست بدهد، اوضاع به کلی به هم می خورد. در جایی که جنگ وجود دارد، در جایی که دودستگی هست، در جایی که مقاومت در برابر وسوسه های نفس در کار است، و مسائلی عشقی وجود دارد که به خاطر آن ها، جنگ و ستیز صورت بگیرد یا از آن ها دفاع بشود، در چنین جایی بدیهی است که شرافت و شجاعت معنایی دارد. اما امروزه روز، جنگ و ستیزی در کار نیست. نهایت مراقبت به عمل می آید تا از دوست داشتن بیش از حد جلوگیری بشود. دیگر چیزی به اسم دودستگی وجود ندارد؛ آدم را طوری شرطی می کنند که از انجام کارهایی که باید بکند، چاره ای ندارد. و آن چه باید بکند روی هم رفته آن قدر ملایم طبع است، و به خیلی از محرکات طبیعی آن قدر آزادی عمل داده شده، که دیگر واقعاً وسوسه ای در کار نیست تا در برابرش مقاومت بشود. از متن کتاب


برخی از نکات و حقایق جالب درباره ی رمان جذاب «دنیای قشنگ نو» را با هم می خوانیم:



این کتاب در ابتدا قرار بود یک «پارودی» باشد.

 

آلدوس هاکسلی قبل از خلق معروف ترین اثرش، بیشتر به عنوان یک هجونویس شناخته می شد و اولین رمان هایش، هجویه های سرگرم کننده ی جوامع آوانگارد در دهه ی 1920 به حساب می آمدند. زمانی که هاکسلی کار بر روی پروژه ای را آغاز کرد که در نهایت به خلق رمان «دنیای قشنگ نو» انجامید، داشت به نوشتن پارودی یا نقیضه ای آزاد و پرشور بر آرمان شهرهای داستان های علمی تخیلی «اچ جی ولز» فکر می کرد.

 

اشاراتی به «دنیای قشنگ نو» در اولین رمان هاکسلی وجود دارد.

 

اولین رمان هاکسلی، به هیچ وجه خصوصیات یک داستان پادآرمان شهری را ندارد، اما این هجویه به هاکسلی فرصت داد تا چارچوب فکری مورد نیازش برای خلق کتاب «دنیای قشنگ نو» را به دست آورد. یکی از شخصیت های اولین رمان هاکسلی درباره ی آینده ای صحبت می کند که شباهت های زیادی به «دنیای قشنگ نو» دارد:

نسلی در آینده بر نظام پرمشکل طبیعت چیره می شود. ماشین های بزرگ و کارخانه های بسیار عظیم، مواد مورد نیاز ساکنین را تأمین می کنند. نهاد خانواده ناپدید می شود و جامعه که اکنون به پایه ای ترین سطوح خود تنزل یافته، مجبور است بنیادهای تازه ای برای خود پیدا کند.

سفری در قایق، تأثیری عمیق بر هاکسلی گذاشت.

 

اتفاق و خوش شانسی باعث شد که هاکسلی، یکی از اصلی ترین الهام بخشی ها برای نوشتن «دنیای قشنگ نو» را به دست آورد. او در قایقی که از سنگاپور به فیلیپین می رفت، با نسخه ای از کتاب «هنری فورد» با نام «زندگی و حرفه ی من» آشنا شد. فورد به کاراکتری مهم (شخصیتی خداگونه) در جامعه ی ساکن در «دنیای قشنگ نو» تبدیل شد.

 

سان فرانسیسکو، الهام بخشی های زیادی برای هاکسلی داشت.

هاکسلی در منطقه ای کوچک در حومه ی لندن به دنیا آمد و بزرگ شد و در دهه ی 1920 به ایالات متحده سفر کرد؛ سفری که تجربه های جالب و مهمی را برای او به همراه داشت. فرهنگ جوانان سان فرانسیسکو، تأثیر بسیار زیادی بر این نویسنده داشت و مشاهده ی شیوع مصرف گرایی و فاصله گرفتن از ارزش های اخلاقی و انسانی در زندگی شهری، در پرداخت بهتر و کامل تر به موضوعات اصلی داستان «دنیای قشنگ نو» برای هاکسلی بسیار کمک کننده و الهام بخش بود. اگرچه هاکسلی اصلاً دل خوشی از سبک زندگی مردم کالیفرنیا نداشت، اما درنهایت در سال 1937 به منطقه ی هالیوود نقل مکان کرد.

 

کارخانه ای شیمیایی در انگلیس، در خلق بخشی از داستان «دنیای قشنگ نو» تأثیرگذار بود.

 

هاکسلی علاوه بر تفکرات و فلسفه ی فورد، و سبک زندگی بدون چارچوب حاکم در سان فرانسیسکو، توجه و علاقه ی عجیبی به کارخانه ای شیمیایی در شمال شرق انگلستان داشت. او مدام به این کارخانه ی بزرگ می رفت و آن را «ناحیه ای غیرمرسوم از منطق ناب در میان جهانی بزرگتر و بی هدف و نامنسجم» توصیف می کرد. این کارخانه توسط سیاست مدار و تاجری به نام سِر آلفرد موند بنیان نهاده شده بود؛ کسی که هاکسلی از اسم و شخصیتش برای خلق یکی از کاراکترهای داستان استفاده کرد.

گفته می شود که دانشمندی هندی در خلق جهان رمان «دنیای قشنگ نو» تأثیرگذار بوده است.

 

در حالی که هاکسلی از «اچ جی ولز» و «دی اچ لارنس» به عنوان تأثیرگذارترین چهره های ادبی بر خود نام برده است، بسیاری از منتقدین، هم عقیده اند که اطلاعات و گرایش های علمی هاکسلی به فیزیکدان، متخصص ژنتیک و زیست شناسی هندی – بریتانیایی به نام «جی. بی. اس. هالدان» مربوط می شود. می توان مفاهیم علمی تخیلی پیشگامانه ی کتاب «دنیای قشنگ نو» را در یکی از کتاب های هالدان مشاهده کرد؛ کتابی که به موضوعاتی چون تراریختگی انسان ها (یا تحت کنترل درآوردنِ کاملِ ژنتیک و تکامل انسان) و باروری آزمایشگاهی می پردازد.

هاکسلی، «دنیای قشنگ نو» را خیلی سریع نوشت.

 

آلدوس هاکسلی پس از این که احساس کرد تأثیرات و الهامات لازم برای به وجود آوردن داستان خود را در اختیار دارد، در سال 1931 دست به کار نوشتن آن شد. جالب است که او برای نوشتن این شاهکار ماندگار، تنها به چهار ماه وقت نیاز داشت.

جورج اورول، هاکسلی را به «سرقت ادبی» متهم کرد.

 

جورج اورول، نویسنده ی پرآوازه ی شاهکارهایی چون «مزرعه حیوانات» و «1984»، این موضوع را در نقد و بررسی خود از رمان «ما» نوشته ی «یوگنی زامیاتین» در مجله ی Tribune مطرح کرد. اورول در سال 1946 این مطلب را نوشت و در آن بیان کرد:

قطعاً بخشی از کتاب «دنیای قشنگ نو» هاکسلی، از کتاب «ما» برگرفته شده است. هر دوی این آثار به شورش روحیه ی بنیادین و بدوی انسان علیه جهانی منطقی شده، مکانیزه و عاری از درد می پردازند و هر دوی این داستان ها در ششصد سال آینده به وقوع می پیوندند.

هاکسلی اما ادعا کرد که اسم رمان «ما» حتی به گوشش هم نخورده و مدت ها پس از به پایان رساندن نگارش «دنیای قشنگ نو»، با این اثر آشنا شده است.

کورت ونه گات هم مسئله ی «سرقت ادبی» را مطرح کرد، اما به شکلی بسیار دوستانه تر.

 

کورت ونه گات، نویسنده ی بزرگ آمریکایی، در یکی از مصاحبه هایش اذعان کرد که طرح و شکل کلی اولین رمانش، کتاب «پیانوی خودنواز» را از «دنیای قشنگ نو» برداشته اما در دفاع از خود، این نکته را هم گفت که خود هاکسلی نیز چنین کاری را با رمان «ما» اثر «یوگنی زامیاتین» کرده است. ونه گات در این باره می گوید:

من با خوشحالی از طرح کلی داستان «دنیای قشنگ نو» تقلید کردم؛ اثری که طرح داستانی اش با خوشحالی از کتاب «ما» نوشته ی «یوگنی زامیاتین» تقلید شده بود.

 

«دنیای قشنگ نو» در چندین کشور ممنوع اعلام شده است.

وجود تکرارشونده ی برخی صحنه های مشخص در این رمان، خشم و غضب برخی از حکومت ها را برانگیخته است. این کتاب در سال 1932 در ایرلند و استرالیا ممنوع اعلام شد و دولت استرالیا به مدت پنج سال این ممنوعیت را ادامه داد. دولت هند نیز در سال 1967 «دنیای قشنگ نو» را ممنوع کرد و آن را هم تراز با فیلم های مستهجن در نظر گرفت.

این رمان، دلیل شکل گیری پرونده ای قضایی در ایالت مریلند بوده است.

 

در سال 1963، معلم یکی از دبیرستان های ایالت مریلند به خاطر قرار دادن «دنیای قشنگ نو» در برنامه ی درسی کلاس خود، از کار بیکار شد. این معلم که ری البرت پارکر نام داشت و معتقد بود اخراجش، نقض صریح حقوق او (طبق متمم اول قانون اساسی ایالات متحده آمریکا) است، به دادگاه مراجعه کرد و خواستار احقاق حقوق خود شد. البته تلاش های پارکر نتیجه بخش نبود و دادگاه به نفع مسئولین مدرسه رأی صادر کرد.

«دنیای قشنگ نو» دوباره در سال 2010 باعث جار و جنجال شد.

 

با این که این کتاب همواره در سال های پس از انتشار خود اثری جنجال برانگیز به حساب می آمد، اما رفته رفته از مرکز توجهات خارج شد و در طول دهه ی 1990 نیز دیگر جایی در فهرست چالش برانگیزترین کتاب ها به انتخاب انجمن کتابخانه های آمریکا نداشت. با این وجود در سال 2010، وقتی خانواده ای اهل سیاتل به چگونگی به تصویر کشیده شدن بومی های آمریکا در آن اعتراض کردند، «دنیای قشنگ نو» دوباره جایگاه سابق خود را به دست آورد! این رمان در سال 2010 در رتبه ی سوم فهرست چالش برانگیزترین کتاب ها بود و سال بعد نیز، مقام هفتم را به خود اختصاص داد. «دنیای قشنگ نو» اما تا پایان سال 2012، یک بار دیگر از ده کتاب اول این فهرست خارج شد.

با گذشت زمان، ترس آلدوس هاکسلی از به وقوع پیوستن پیش بینی هایش بیشتر و بیشتر می شد.

 

هاکسلی در کتابی غیرداستانی درباره ی این رمان که در سال 1958 به انتشار رسید، از ترس ها و اضطراب هایش به خاطر حرکت سریع جامعه ی پیرامون خود به سوی ارزش ها و چارچوب های عملیِ تصویر شده در «دنیای قشنگ نو» سخن می گوید. هاکسلی حتی تلاش کرد پویشی اجتماعی به وجود آورد تا احتمال وقوع چنین پادآرمان شهر کابوس واری را کاهش دهد. 

 

تغییر نام جالبی در فیلم اقتباس شده از این کتاب انجام شد.

شخصیت زن اصلی در شاهکار هاکسلی، «لنینا کرون» نام دارد که از ترکیب اسم های «ولادیمیر لنین» (رهبر انقلاب 1917 روسیه و بنیانگذار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) و «جان کرون» (نمایشنامه نویس انگلیسی در دوره ی رومانتیک) به وجود آمده است. در اولین اقتباس تلویزیونی انجام شده از «دنیای قشنگ نو» که در سال 1980 از شبکه ی NBC پخش شد، نام خانوادگی این شخصیت به «دیزنی» (Disney) تغییر پیدا کرد.

 

سریال های زیادی از عنوان «دنیای قشنگ نو» برای نامگذاری اپیزودهای خود استفاده کرده اند.

 

به دنبال عنوانی راحت و دم دست برای یکی از اپیزودهای سریالتان هستید؟ اصلاً نگران نباشید، آلدوس هاکسلی قبلاً این کار را برایتان کرده است! عنوان «دنیای قشنگ نو» مورد استفاده ی سریال های محبوب فراوانی قرار گرفته و هر یک از آن ها، نام این کتاب را بر اپیزودی گذاشته اند که با حال و هوای آن به گونه ای سازگاری دارد. سریال های شناخته شده ای چون Grey’s Anatomy، The Vampire Diaries و Fringe از این جمله اند.

 

این مطلب را با جملاتی زیبا از آلدوس هاکسلی، این نویسنده ی خلاق و آینده نگر انگلیسی به پایان می بریم:

آینده، برونداد زمان حال است. تصورات و اندیشه های ما درباره ی آینده، به همان اندازه که فروید برای رویاها اهمیت قائل بود، مهم هستند. و نه فقط تفکرات ما درباره ی آینده؛ اندیشه های ما درباره ی گذشته هم به همان میزان تأثیرگذارند. چرا که اگر پیش بینی آینده، بیانی از ترس ها و آرزوهای حال حاضرمان باشد، تاریخ هم تا مقدار زیادی همین خواهد بود.