هاکسلی از دانش و فرزانگی خود در روابط انسانی استفاده می کند تا مقایسه ای از دنیای واقعی و فانتزی پیش-گویانه ی خود در سال 1931 ارائه کند.
روایتی رویاپردازانه و مهیج، سرشار از طنزی شگرف و شوخ طبعی های گزنده ی ادبی.
تأثیرگذار، مهیج، شوک آور و خیره کننده.
راز سعادت و فضیلت در همین نهفته است: دوست داشتن آن چه آدم باید انجام بدهد. تمام هدف های شرطی سازی در این خلاصه می شود: علاقه مند ساختن آدم ها به سرنوشت اجتماعی گریزناپذیرشان.
مدیر کلید را خاموش کرد. صدا خاموش شد. تنها، شبح مبهم آن از زیر هشتاد بالش به زمزمه ادامه داد. «قبل از اینکه بیدار بشوند، چهل پنجاه مرتبه ی دیگر برایشان تکرار می شود؛ سه شنبه و پنج شنبه هم همین طور. هر هفته صد و بیست دفعه، در سه وعده، تا سی ماه. بعد از آن می روند سر درس بالاتر.»
و خانه، درونش به اندازه ی بیرونش گند بود. درونش مثل لانه ی خرگوش بود، مثل یک کپه ی آشغال که از اصطکاک و تراکم حیات گرم شده باشد، و بوی تعفن احساسات ازش بلند بود. چه صمیمیت خفه کننده ای! چه روابط خطرناک و ابلهانه و وقیحی بین اعضای خانواده برقرار بود! مادر مثل دیوانه ها بچه هایش را زیر بال می گرفت... عین گربه ای که توله هایش را زیر بال بگیرد؛ اما گربه ای که حرف می زد، گربه ای که متصل می گفت: «بچه ا م. بچه ا م. آخ، آخ، روی سینه ا م، دست های کوچولوش، گرسنگیش، و آن لذت عذاب آلود نگفتنی! تا آخرش بچه ا م خوابش ببره، بچه ا م خوابش ببره با یه حباب سفید شیر کنج لبش. کوچولوی قشنگم بخوابه».
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
در این مقاله می خواهیم درباره ی معنی و مفهوم عبارتی بسیار آشنا اما به همان میزان اسرارآمیز و مبهم، یعنی «ادبیات گمانه زن» صحبت کنیم.
«داستان پادآرمانشهر» در قرن بیستم، ریشه در داستان های نویسندگانی دارد که به آرمانشهر باور داشتند. نویسندگانی مثل «اچ جی ولز» و «ویلیام موریس»
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
شناخته شده ترین رمان آلدوس هاکسلی، کتاب «دنیای قشنگ نو»، با وجود گذشت چندین از دهه از زمان انتشار، علاقه مندان به داستان های علمی تخیلی و پادآرمان شهری در سراسر جهان را به وجد می آورد.
«سالار مگس ها» به ما یادآوری می کند که شاید آن قدرها که فکر می کنیم، متمدن نباشیم و در شرایطی خاص، به نهایت توحش سقوط کنیم.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
در میان همه ی قالب های ادبی، تنها ژانر علمی تخیلی است که به تغییر به عنوان هسته ی اصلی شکل دهنده ی روایت خود می نگرد و داستان را در محیط جدید و جذاب جامعه ای متفاوت نقل می کند.
در این مطلب سعی شده است که با نگاهی گذرا و البته امروزی، تأثیرات و چرایی اهمیت قصه ها و آثار داستانی را با هم بررسی کنیم.
دوستان حتما ترجمه فریددبیر مقدم از نشر مد رو بخونید، ترجمه حمیدیان بسیار قدیمی شده، ارجاعات بسیار مهم و مشهور متن هاکسی به شکسپیر رو شامل نیست و خیلی از مواردی که نیز به پانویس دارند اصلا بهشون اشاره ای نمیشه و حق مطلب به هیچ عنوان در اون ترجمه که آخرین ویراستاش برای سال 78 بوده، ادا نمیشه. توجه کنید برای نخستین بار سال 52 ترجمه میشه. نشر مد واقعا نثر روانتر و معادلسازیهای دقیقتری داره
جهان بینی و آینده نگری هاکسلی در دهه 30 میلادی واقعا فوق العاده است.
دوستان کدام ترجمه را پیشنهاد میکنید؟🤔🧐
ترجمهٔ حمیدیان رو من خوندم.روان و دوست داشتنی بود و توضیحات خیلی خوبی داشت.
درود بر دوستان من کتاب رو با ترجمهی سعید حمیدیان خوندم و راضی ام. فقط باید این رو بدونید که اوایل کتاب فضای داستان ، نامها ، مکانها و اتفاقات براتون غیر قابل هضم و دیر فهم خواهد بود اما رفته رفته و پس از حدود صد صفحه یعنی یک سوم کتاب بهش عادت میکنید و با داستان همراه شده و لذت میبرید.
هر دو چاپ شده در 1402، نشر مد با تعداد صفحات کمتر و قیمت دو برابر نسبت به نیلوفر
نشر مد با ترجمه فرید دبیر مقدم چاپ کرد.
قبلا این کتاب یک افسانه و قصهی غیرواقعی بود. حالا دنیا شبیه این کتاب شده. نویسنده چقدر تخیل قوی داشته
دنیای قشنگ گه
بهترین توصیف👌👌👌👌
نویسنده کتاب خیلی خوبی نوشته. به همون اندازه که نویسنده خوب نوشته مترجم و ویراستار بد عمل کرده. یعنی شما فکر کن در حالی که زبان فارسی میخونی کلی اشتباه تو جمله بندی و استفاده از کلمات پیدا میکنی. کسی که ویراستار این کتاب بوده واقعا به وظیفه خودش درست عمل نکرده.
ارتباط نگرفتم 😅🥲
موجود نمیشه؟
دنیای قشنگ نو پیش گویی از آینده ای است که در آن انسانها فردیت خود را فدای کلیتی عظیم کرده اند و به طور کل به انسان هایی شبیه به ماشین بدل شده اند. در این کتاب انسانها به تعبیر داستایفسکی به کلیدهای پیانو بدل گشته اند که جمله نیازهای جسمی شان به سادگی ارضا میشود و معنویت و جستجو برای پاسخ سوالهای بنیادی به کل-و البته با کمک روشهای علمی مانند هیپنوتیز و داروهای مخدرگونه- فراموش شده. به نظر این نوع دیستوپیا در مقایسه با نوع اورولی آن-یعنی چکمه ای که بر صورت انسان استوار شده- کمتر مورد توجه قرار گرفته.به هرحال با گذر زمان متوجه میشویم شاید در آینده و حتی زمان حال دور از نظر نباشد که نوع دیگری از استبداد را در نظر بگیریم که انسان -به زعم خودش- با اختیار خویش و بدون فکر کردن و تنها برای ارضای نیازهای اولیه خود دست به اعمالی بزنند که مورد پسند نظم استبدادی باشد. شاید بهترین راه برای محکوم کردن انسانها به بردگی از بین بردن قدرت تفکر،پرسش و جستجوگری آنها باشد.
دقیقا .این آلدوس هاکسلی. نویسنده وفیلسوف بریتانیایی افکارخطرناکی رابرای انسانهای روی زمین کاشته...
دنیای قشنگ نو پیش گویی از آینده ای است که در آن انسانها فردیت خود را فدای کلیتی عظیم کرده اند و به طور کل به انسان هایی شبیه به ماشین بدل شده اند. در این کتاب انسانها به تعبیر داستایفسکی به کلیدهای پیانو بدل گشته اند که جمله نیازهای جسمی شان به سادگی ارضا میشود و معنویت و جستجو برای پاسخ سوالهای بنیادی به کل-و البته با کمک روشهای علمی مانند هیپنوتیز و داروهای مخدرگونه- فراموش شده. به نظر این نوع دیستوپیا در مقایسه با نوع اورولی آن-یعنی چکمه ای که بر صورت انسان استوار شده- کمتر مورد توجه قرار گرفته.بر هرحال با گذر زمان متوجه میشویم شاید در آینده و حتی زمان حال دور از نظر نباشد که نوع دیگری از استبداد را در نظر بگیریم که انسان -به زعم خودش- با اختیار خویش و بدون فکر کردن و تنها برای ارضای نیازهای اولیه خویش دست به اعمالی بزند که مورد پسند نظم استبدادی باشد. شاید بهترین راه برای محکوم کردن انسانها به بردگی از بین بردن قدرت تفکر،پرسش و جستجوگری آنها باشد.
«به نظر من»، داستان سادهلوحانهای است دربارهی برتری بشر عقبمانده (و حتی مرتجع) بر بشر پیشرو. جامعهی عقبمانده، نماد فضیلت است و جامعهی پیشرو، نماد رذیلت. آنجایی که دربارهی لزوم وجود دین و باور به خدا در جامعه سخنسرایی میکنه برام شوکآور و غیرقابل باور بود. پیشرفت امروزِ بشر خوشبختانه تاحدی دموکراتیک و زیرنظر رسانهها و جامعه رخ میده و نتیجهاش اینطور نخواهد بود که این پیشرفت به از بین رفتن هنر و اخلاق و حقیقت بینجامد و انسانها همگی بندهی یک نظام سیاسی شوند. برعکس، این اتفاقات امروزه در جوامع عقبماندهای رخ میدهد که هاکسلی عاشقشان است!
متاسفانه بین کسانی که از تاریخ دین آگاهی ندارند، و فقط قرون وسطی و ستیزه جویی نهاد کلیسا رو مد نظر قرار میدن این باور وجود داره که مذهب یعنی ارتجاع و ضدیت با علم و ...در حالیکه بشر به ذات از ابتدای تاریخ موجودی دینی بود و ارتقای رشد و آگاهی بشر به واسطهی انجام مناسک و باورهای مذهبی رخ داد.منظور از انسان ، انسان اولیهی جوامع شکارگر و خوراک جوست. خود عمل شکار تبدیل به یک امر قدسی شد و جنبهی دینی به خود گرفت. بشر به واسطهی باورهای مذهبی رشد کرد و به درک و شناخت جهان پیرامونش نائل شد. از زمانی که انسان کوچ نشین بود تا یکجا نشینی و رشد جوامع شهری و پیشرفتها ی علمی بشر ، نادیده انگاشتن تاثیر دین و باور به امر قدسی غیر ممکنه.امر قدسی ساختاری اساسی در عنصر سازندهی تاریخ بشره و این که همه با خواندن سرگذشت گالیله و سرکوب علم توسط کلیسا ، این رو بر تمام تاریخ بشر تعمیم میدن نشان از ناآگاهی و البته تعصب کورکورانه به علم داره که اون هم نوعی ارتجاعه . در ضمن بشر امروز در جوامع پیشرفته که خدا و دین رو کنار گذاشته و هرکسی برای خودش شده ابر انسان نیچه به انواع انحرافات جنسی و رذائل اخلاقی مبتلاست بر بشر صد سال پیش برتری داره؟ هاکسلی عاقبت انقلاب جنسی و آلوده شدن به رذیلتهای اخلاقی و کنار گذاشتن خدا و دین رو میدید! حاصل کنار گذاشتن خدا و دین شده منجلابی که در غربه ، تبلیغ همجنسگرایی در هالیوود، آموزش همجنسگرایی و خودارضایی در مدارس اروپا (بالاخص هلند) به کودکان، ازدواج بشر جامعهی پیشرفته با گیتار و فرش و عروسک و سگ و گربه ، رابطهی جنسی بشر جامعهی پیشرفته با دستگاه عابر بانک و کلی مورد دیگه که اینجا جای بازگو کردنش نیست اما یک جستجوی ساده اگر به زبان انگلیسی تسلط داشته باشی برای رجوع به آمار میزان حرام زادگی کودکان و تجاوزها و رشد انحرافات و اعتیادهای جنسی کافیه. اگر این انحطاط و زوال اخلاقی که غرب در حال طی کردنه با کلاس و مدرن و نایس و روشنفکریه ترجیح میدم جزوی از جامعهی متحجر باشم. در ضمن انسان هایی که ادعای خداناباوری دارن در عمل مناسک مذهبی رو انجام میدن اما غافلن که قطب نمای درونشون مسیرو اشتباه نشان میده، کیش پرستش سلبریتی، خانهی فلان، ماشین بهم ، رونمایی از آیفون مدل جدید ، پول و... با کنار گذاشتن خدا و مذهب بشر بتی برای پرستش پیدا میکنه، چه بداند و چه نداند.
خیلی خوب بود :) ....
کتاب دنیای قشنگ نو اثر آلدوس هاکسلی، نویسندهی قرن بیستم است. این کتاب در سال 1932 منتشر شده و عنوان آن از نمایشنامهی طوفان اثر شکسپیر گرفته شده است. هاکسلی با بدبینی نسبت به پیشرفتهای علمی در قرن بیستم یک دنیای پادآرمانی خلق میکند. در آن دوران همه چیز رنگ و بوی تغییر گرفته بود و بهسرعت به اختراعات افزوده میشد و قرار بود همهچیز اتوماتیک بشود. و البته فکر دست بردن در خلقت آدمیان و شبیهسازی گونهی انسان که نویسنده را به ساختن چنین تصویر سیاهی از آینده واداشته بود. هاکسلی معتقد بود جهان کاملا علمی و کاملا اتوماتیک تنها با از بین بردن مذهب و هنر و اخلاق و در یک کلام انسانیت ممکن است.
295 صفحه،95 هزار!نشر نیلوفر هم...
امروز کتابها رو تقریبا با قیمت صفحهای ۵۰۰ تومان چاپ میکنند، ولی قیمت این کتاب تقریبا صفحهای ۳۰۰ تومان است یعنی به عبارتی، منصفانه است.
آقای نصیری،درآمد ما هم منصفانه است؟
خیر، درآمد ما منصفانه نیست و من یکی از بزرگترین قربانیان این بیانصافی هستم. ولی راه غلبه بر این مشکل متهم کردن نشر نیلوفر نیست (البته من از نشر نیلوفر و هیچ ناشری دفاع نمیکنم)... راه حلش یه چیز دیگست!
اگه بشر مدرن با همین فرمون جلو بره به یه دنیایی ۹۰ درصد شبیه دنیای قشنگ نو هاکسلی میرسه
کتاب قشنگیه و قابل تامل
توی کتاب جامعه ای به تصویر کشیده شده که روی موضوعی که توی جامعهی ما تابو حساب میشه، تعصب دارند و اتفاقا تعصبات ما براشون تابوعه که این واقعا شوکه کننده و جالب و به نظر من لازمه. این شوک باعث میشه روی تمام مسایلی که روشون تعصب داریم یا تابو میدونیمشون یه بار دیگه فکر کنیم و ببینیم هیچی لزوما سیاه یا سفید نیست بلکه خاکستریه. سریالی بر اساس این کتاب ساخته شده به نام "بریو نیو ورلد" (متاسفانه سایت اجازه تایپ کلمهی انگلیسی رو نمیده). دیدنش برای کسانی که کتاب رو دوست داشتند میتونه جالب باشه.