سالار مگس ها، بر چه دنیایی حکومت می کند؟



«سالار مگس ها» به ما یادآوری می کند که شاید آن قدرها که فکر می کنیم، متمدن نباشیم و در شرایطی خاص، به نهایت توحش سقوط کنیم.

«ویلیام گلدینگ»، نویسنده ی کتاب «سالار مگس ها» کلکسیونی از معتبرترین جوایز ادبی دنیا را جمع کرده بود: «جایزه جیمز تیت بلک» در سال 1979، «جایزه ی من بوکر» در سال 1980 و «جایزه نوبل ادبیات» در سال 1983. همچنین، در سال 1988 به سبب دستاوردهای فوق العاده اش برای بریتانیا، توسط ملکه ی انگلستان لقب شوالیه به او اهدا شد. 

علی رغم اینکه سال ها از مرگ گلدینگ می گذرد، آثارش هم چنان در کشورهای مختلف، به زبان های گوناگون ترجمه می شوند و مدت هاست در دل مشتاقان ادبیات جا خوش کرده اند. ویلیام گلدینگ، شوالیه ی ادبیات انگلستان، در رمان کلاسیک و جاودانه اش «سالار مگس ها» به ما یادآوری می کند که شاید آن قدرها که فکر می کنیم، متمدن نباشیم و در شرایطی خاص، به نهایت توحش سقوط کنیم. پس خود را برای پاسخ دادن به این سؤال آماده کنید: «ما چه هستیم؟ انسان؟ حیوان؟ یا یک مشت وحشی؟»

کاپیتان ریشو

ویلیام گلدینگ در سال 1991 در «کورنوال» انگلستان به دنیا آمد. او جزو نویسندگانی بود که از بچگی می دانند می خواهند نویسنده شوند. شاید به همین دلیل، نخستین اثر منتشر شده از گلدینگ در اوایل جوانی و در 23 سالگی اش چاپ شد. او، ریش هایی بلند و چشمانی گیرا داشت و شبیه به کاپیتانی بود که به تازگی از سفری دریایی از سواحل چین بازگشته است!

 

آن جا که قانون پایان می یابد، سالار مگس ها آغاز می شود

 

شاید بتوان «سالار مگس ها» را مهم ترین اثر ادبی گلدینگ نامید. کتابی که در سال 1954 به چاپ رسید و از آن پس توسط میلیون ها نفر در سر تا سر دنیا خوانده شد. این اثر در 50 سال اخیر، در لیست کتاب هایی قرار گرفت که باید در مدارس و دانشگاه ها خوانده شوند. بنابراین با رمانی سر و کار داریم که به پدیده ای در دنیای ادبیات تبدیل شده است. 

وقتی نام سالار مگس ها را می شنویم، جامعه ای به ذهنمان می آید که در حال فروپاشی است. گلدینگ در این کتاب سعی می کند به مخاطبینش درگیری هایی را نشان دهد که در یک اجتماع برای ساختن تمدن و به دست آوردن قدرت رخ می دهد. 

شخصیت های اصلی این داستان، نوجوانانی هستند که از جزیره ای دورافتاده سر در می آورند و مجبور به ساختن یک جامعه می شوند. اما ساختن جامعه به این سادگی ها نیست و بروز اختلافات و جنگ بر سر قدرت باعث می شود تا بهشت زميني آن ها به جهنمی از خون و آتش تبدیل شود.

گلدینگ درباره ی کتابش می گوید:

سالار مگس ها در بر دارنده ی نوعی نگاه انتقادی به تاریخ ماست.

اما کتاب او بازتابی از اتفاقات واقعی مانند آنچه در «مزرعه ی حیوانات» رخ می دهد، نیست. «جورج اورول» در «مزرعه ی حیوانات» وقایعی را به تصویر می کشد که ناشی از خشم او نسبت به استبداد طبقه ی حاکم شوروی و پاکسازی ‌های خشونت آمیز دوران «استالین» است. اما گلدینگ در سالار مگس ها، به طور مستقیم، دوره ای از تاریخ را هدف نمی گیرد، بلکه از طریق ساختن حکومت در یک جزیره توسط نوجوانان به هيجانات و تنش هاي انسان در طول تاریخ می پردازد.

 

کتابی درباره ی ماهیت انسان 

 

 

«سالار مگس ها» چیزی بیش از شرارت انسان را به نمایش می گذارد. کم تر کتابی را می توان یافت که  با چنین دقتی به سردرگمی ها، لذت ها و قدرت طلبی های دوران نوجوانی پرداخته باشد. شخصیت های این داستان، با چنان وضوحی طراحی شده اند که نیازی به همذات پنداری ندارند؛ آن ها وجوهی از خودِ ما هستند. چشم انداز مناظر، دوستی ها، خاطرات و از همه مهم تر، تقابل اخلاق و تفکر در این اثر، یادآور تراژدی های یونان باستان است.

 

ناگفته هایی از سالار مگس ها

 

علاوه بر تأثیرات این کتاب بر دنیای ادبیات، سالار مگس ها در فرهنگ عامه نفوذ کرده و آثار زیادی به قصد ادای احترام به آن نوشته یا ساخته شده اند. در آهنگ های مختلف و سریال های محبوبی چون «مردگان متحرک» (The Walking Dead) و «گم شده» (Lost) به آن ارجاعاتی می شود. سالار مگس ها در اخبار و گزارش های سیاسی نیز همواره نقش پررنگی داشته است. با ما همراه شوید تا درباره ی این شاهکار ویلیام گلدینگ بیشتر بدانیم.

 

 

1. چرا عنوان کتاب «سالار مگس ها» است؟

گلدینگ، نام «سالار مگس ها» را از ترجمه ی تحت اللفظی نامِ «بعلزبوب» (Beelzebub) یا شیطان بزرگ در «کتاب مقدس» الهام گرفت. بعلزبوب در لغت به معنای «پروردگار مگس» است که با ظاهری شبیه به مگس تصویر می شود. در کتاب مقدس (انجیل متی)، بعلزبوب شاهزاده ی دیوها نامیده شده است. بعلزبوب در ابتدا یکی از «سِرافیم» (نام گروهی از فرشتگان در یهودیت و مسیحیت) بود که از شیطان پیروی کرد و به یکی از شیاطین جهنم تبدیل شد. قدرت او در این بود که انسان را از طریق غرور وسوسه کند و بر انسان ها در قالب مگس ظاهر می شد. 

در کتاب گلدینگ، گویی پسرهای نوجوان به غرور این که می توانند جامعه را به طور عادی اداره کنند، آلوده شده اند و سالار مگس ها از طریق اعمال آن ها، جزیره را مسموم کرده است.


2. هیچ چیز مثل تمثیل و نماد بر ذهن انسان تأثیرگذار نیست.

شکار خوک، خاموش کردن آتش، دمیدن در صدف حلزونی و داستان وجود یک هیولا در جزیره، تنها بخشی از تمثیلاتی هستند که با مهارت هر چه تمام تر در این داستان گنجانده شده اند. سالار مگس ها، رمانی تمثیلی است که مفاهیمی پرمایه را از طریق نمادپردازی بیان می کند. شخصیت های داستان نیز، هر یک نمایندگان آدم بزرگ ها در دنیای واقعی هستند. سالار مگس ها فرصتی را فراهم می آورد تا به ما درس هایی درباره ی شخصیت های متفاوت بیاموزد. در این رمان، کشمکش میان اخلاق و ضد اخلاق دیده می شود و گلدینگ با نبوغ ویژه ی خود، احساسات و عقلانیت انسان را مورد کنکاش قرار می دهد. همه چیز در این کتاب، جنبه ی نمادین دارد. خود گلدینگ به طور خاص به صدف حلزونی علاقه داشت؛ صدفی که در طول داستان به نمادی از عدالت و دموکراسی تبدیل می شود.

 

3. نام این کتاب در آمریکا با «ممنوعیت» گره خورده بود.

اگر چه «سالار مگس ها» از دهه ی 1960 در لیست کتاب هایی قرار گرفت که باید در مدارس و دانشگاه های آمریکا خوانده شوند، اما این رمان، یکی از چالش برانگیزترین کتاب ها در آمریکا بود که بارها و بارها اقداماتی برای ممنوع کردن آن در مدارس صورت گرفت. طرفداران ممنوعیت آن، معتقد بودند که این کتاب موجب تضعیف روحیه می شود چرا که به صورت ضمنی می گوید انسان فقط کمی با حیوان متفاوت است. عده ای دیگر آن را بیش از اندازه خشن تلقی می کردند و از بی حرمتی های آن شکایت داشتند. 

اما در پاسخ به معترضان می توان گفت، با وجود این که این کتاب، تِم های پیچیده و موضوعات بحث برانگیزی را نشانه گرفته است، اما هدف اصلی آن، تجزیه و تحلیل این مفاهیم است و نه شکوه بخشیدن به آن ها. گلدینگ در رمان خود، ظرفیت انسان برای سقوط به حضیض ذلت را به نمایش می گذارد و به اهمیت تمدن می پردازد. شاید درس های این کتاب به مذاق هر کسی خوش نیاید ولی این موضوع، از اهمیت آن کم نمی کند. 

4. سالار مگس ها همواره در لیست بهترین کتاب ها قرار داشته است.

در سال 2005، مجله ی تایم (TIME Magazine) رمان سالار مگس ها را در لیست بهترین کتاب های انگلیسی زبان خود قرار داد. این لیست، کتاب هایی را شامل می شد که حد فاصل سال 1923 (که اولین نسخه ی مجله ی تایم منتشر شد) تا سال 2005 (سالی که لیست کتاب های منتخب گردآوری شد) منتشر شده بودند. سالار مگس ها همچنین در لیست های «صد رمان برتر مدرن لایبرری - به انتخاب منتقدین» و «صد رمان برتر تاریخ به انتخاب گاردین» قرار دارد.

 

 

قلعه ی سنگی استیون کینگ

 

«سالار مگس ها» به طرز چشمگیری «استیون کینگ» را تحت تأثیر قرار داده است. کینگ، مقدمه ای بر نسخه ی صدمین سال انتشار «سالار مگس ها» نوشت و هم چنین، نام «کسل راک» (قلعه ی سنگی) را از کتاب گلدینگ الهام گرفته است. «کسل راک» در جغرافیای آثار داستانی استیون کینگ، نقش مهمی دارد. این شهر خیالی، در تعدادی از رمان ها و داستان های او ظاهر شده است. کینگ برای اولین بار در سال 1979 و رمان «منطقه مرده» از کسل راک پرده برداری کرد. در رمان «دکتر اسلیپ» که در سال 2013 منتشر شده، این شهر خیالی بار دیگر به قرارگاه کینگ تبدیل شد.

کسل راک، وجه مشترک تعدادی از داستان های استیون کینگ است که به تازگی سریالی با محوریت آن ساخته شده است.


استیون کینگ همواره از تأثیرات گلدینگ بر زندگی اش یاد می کند. کتاب «سالار مگس ها» در زندگی کینگ نقش مهمی داشته و او این کتاب را پلی میان ادبیات کودک و بزرگسال می داند. اما خود استیون کینگ درباره ی «سالار مگس ها» چه می گوید؟

 

 
در اوایل دهه ی 1960، ما به کتابخانه نمی رفتیم، بلکه کتابخانه به سراغ ما می آمد! هر ماه، یک ون سبز رنگ جلوی مدرسه ی کوچک ما پارک می کرد. روی ون با حروف طلایی نوشته شده بود: «کتابفروشی سیار ایالت مِین». راننده و کتابفروش این ون خانمی مهربان بود که همان قدر به کتاب ها عشق می ورزید که به بچه ها. او همیشه مشتاق بود کتابی به دیگران پیشنهاد کند. یک روز، پس از این که 20 دقیقه کتاب ها را از قفسه ی مربوط به ادبیات نوجوان بیرون کشیدم و دوباره سر جایشان گذاشتم، از من پرسید که به دنبال چه جور کتابی هستم. کمی فکر کردم و سؤالی پرسیدم. شاید سؤالم اتفاقی بود، شاید هم خواست خدا بود که گره ای از زندگی ام باز شود. پرسیدم: «آیا داستانی دارید که نشان دهد بچه ها واقعاً چطور هستند؟» کتابفروش به سؤالم فکر کرد. سپس به قسمت مربوط به ادبیات بزرگسال رفت، کتابی را بیرون کشید و گفت: «این را امتحان کن، استیوی. و اگر کسی در موردش چیزی پرسید، بگو خودت پیدایش کردی و الا ممکن است به درسر بیفتم.

و این چنین بود که خواندن کتاب «سالار مگس ها» به نقطه عطفی در زندگی استیون کینگ تبدیل شد. 

کتاب های متفاوت با حال و هوای مشابه

 

اگر کتاب «سالار مگس ها» را دوست داشتید به این کتاب ها هم سری بزنید (و بر عکس!):

 

1. «دنیای قشنگ نو»

در جامعه ی آینده نگرانه ی کتاب «آلدوس هاکسلی» یکی از دغدغه ی اصلی کتاب «سالار مگس ها» دیده می شود: بقای سازگارترین گونه.

2. فارنهایت 451

رمان «فارنهایت 451» احتمالاً بزرگ ترین دستاورد «ری بردبری» است. در این کتاب که داستان آن در آینده ای تاریک می گذرد، کتاب ها غیرقانونی هستند چرا که مردم را به فکر کردن پرسیدن سؤالاتی درباره ی قدرت حاکم دعوت می کنند. 

3. «کشتن مرغ مینا»

«کشتن مرغ مینا» نوشته ی «هارپر لی» مانند «سالار مگس ها» به طبیعت انسان می پردازد. اگر چه این کتاب در فضای پادآرمان شهری نمی گذرد، اما از دید کودکی روایت می شود که موقعیت بزرگسالان را تجربه می کند.

4. «عطش مبارزه»

اگر به سیاست و ذات انسان علاقه دارید، «عطش مبارزه» را از دست ندهید. «سوزان کالینز» در این کتاب، آمریکای شمالی پساآخرالزمانی را به تصویر کشیده است. شخصیت های اصلی این رمان مانند «سالار مگس ها» از میان نوجوانان انتخاب شده اند.

 

سقوط در آثار گلدینگ، عروج به تفکر

 

گلدینگ یکی از بزرگ ترین رمان نویسان پس از جنگ است. مردی که از او علاوه بر «سالار مگس ها»، کتاب «سقوط آزاد» به یادگار مانده است. «سقوط آزاد»، اثری تودرتو و پیچیده است با داستانی که حتی نمی توان آن را به راحتی بازگو کرد. گلدینگ در این کتاب از سقوط می گوید. سقوطی که در نهایت آزادی انتخاب شده ولی نتایج آن، سنگین است. مانند «سالار مگس ها» در این کتاب نمادها آنچنان در تار و پود اثر تنیده شده اند که هر فصل چون نقشه ی گنجی است که به کمک آن می توان راز سقوط آزاد را رمزگشایی کرد.

 

نقابت را زمین بگذار

 

ویلیام گلدینگ در سال 1993 درگذشت؛ اما آثار جاودان او عقاید تفکربرانگیز این نویسنده را با ما در میان می گذارند. از تک تک جملات گلدینگ می توان درس گرفت. مثلاً در «سالار مگس ها» می خوانیم:

در اين حالت نقاب چيزي بود كه جك پشت آن پنهان مي شـد و گويي شرم و حيا را كنار گذاشته بود. صورتكي قرمز و سياه در هوا در نوسـان بـود... نقـاب صورتش آنها را به اطاعت واداشت.

گلدینگ در این جا به ما یادآوری می کند که استفاده ی بيش از حـد از نقـاب منجر به فراموشي چهره ی واقعي انسان می شود. پس بیایید از خود بپرسیم: ما چه نقاب هایی به چهره زده ایم؟