درخشان... خیره کننده و مبتکرانه.
شاهکار... یک اثر کلاسیک آمریکایی و باشکوه .
[در این کتاب]به اوج گیری و قدرت ذهنی بدیع و اصیل، زندگی بخشیده می شود.
از شعله افکن ستبر برنجی که در دست داشت و سرش مثل کله ی افعی می نمود، مایع محترقه و زهرآگینی درفضا پخش می شد. خون در رگ هایش به سرعت می دوید، کوبش نبض هایش از زیر پوست طنین می افکند. دستانش به مهارت سرپنجه استادی سرگشته که سمفونی آتش و داغ سوزنده را می نوازد، به حرکت در آمد تا آخرین شکوفه های فرهنگ و ادب را به غارت ستاند.
شما مثل دیگران نیستید، دیگران را من خوب می شناسم، از حالشان باخبرم، وقتی حرف می زنم شما برخلاف دیگران به من نگاه می کنید. دیشب وقتی که از ماه سخن گفتم شما سرتان را بالا کردید و به ماه چشم دوختید. دیگران هرگز چنین کاری را نخواهند کرد.
چشماتو با چیزای عجیب پر کن. طوری زندگی کن که انگار ده ثانیه دیگه قراره بمیری. دنیا رو ببین. جالب تر از هر رویاییه که تو کارخونه ها ساخته می شه. دنبال ضمانت نباش، دنبال وثیقه نباش، هیچ وقت همچین حیوونی نبوده. و اگر هم بوده از اونایی بوده که تمام روز رو بالای یه درخت لم می ده و تمام زندگیشو می خوابه. لعنتی. درختو تکون بده و این نماد تنبلی رو با سر بنداز زمین.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
این کتاب به فروشی بیش از 10 میلیون نسخه ای دست یافته، تحسین منتقدان را برانگیخته و نام خود را به عنوان یکی از برجسته ترین رمان های قرن بیستم مطرح کرده است.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
«سالار مگس ها» به ما یادآوری می کند که شاید آن قدرها که فکر می کنیم، متمدن نباشیم و در شرایطی خاص، به نهایت توحش سقوط کنیم.
بیایید سوار بر قالیچه ای پرنده، بر فراز دنیاهایی پر از شگفتی به پرواز درآییم.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
در میان همه ی قالب های ادبی، تنها ژانر علمی تخیلی است که به تغییر به عنوان هسته ی اصلی شکل دهنده ی روایت خود می نگرد و داستان را در محیط جدید و جذاب جامعه ای متفاوت نقل می کند.
خیلی خوبین!:)
دو سال پیش این کتاب رو خریده بودم و امروز بلاخره فرصتی پیش اومد تا شروع کنمش. از ترجمهی ضعیف که همهی دوستان بهش اشاره کردن بگذریم کیفیت کاغذ فاجعهس؛ فاجعه. جنس کاغذ اونقد افتضاحه که انگار سیمخاردار دست گرفتین. آدم رغبت نمیکنه حتی ورق بزنه کتاب رو. بعد قیمت رو نگاه کنین! این همه پول واسه چی!؟ واسه ترجمه بد؟ کاغذ بد؟ واسه سانسور و سلاخی کتاب؟ آخه کدوم کتاب رو سانسور کردین و نتیجه داد و مردم بیشتر نخوندنش!؟ هر بار سانسور کردین فقط شیپور شدین واسه اون کتاب و به همه فهموندین کتاب خوبیه! کاش یه کوچولو، فقط یه کوچولو خجالت تو قاموس واژگانتون تعریف میشد. کاش بلاهت و حماقت یکم جمع و جور بشینن و جا واسه خجالت باز بشه یکم👋
کدوم ترجمه منظورتونه؟
حیف ترجمه واقعا
86 رویه کم کردن از نسخه بنیادی این نسک ۲۷۰ رویه هستش،من که میرم نسخه انگلیسیش رو میخرم
واقعا این ترجمه افتضاح و ضعیف از خانم دقیقی و نشر ماهی بعید بود
نسخه اصلی کتاب حدودا سیصد و خورده ای صفحه داره چطوری نصفش کردن؟ بابا ده صفحه سانسور کنن نه صد صفحه
نسخه اصلی 190 صفحص 😔
فصل اول نسخه انگلیسی چاپ شده به مناسبت ۶۰سالگی اثر از انتشارات سایمون و شوستر با فصل اول ترجمه خانم دقیقی و آقای شیعهعلی مقایسه و مقابله شد. با فاصله خیلی زیاد، ترجمه خانم دقیقی بهتر است. جز این هم از ایشان و نشر ماهی انتظار نمیرفت.
بهترین ترجمه فارنهایت ۴۵۱، ترجمه خانم مژده دقیقی است.
این ترجمه خیلی نادرست است اما ترجمه خانم دقیقی اشتباه فاحشی دارد که از ایشان بعید است.
خانم دقیقی این کتابو نابود کردن بااین ترجمه بد، فکر کنم کتاب نخوندید و نظر دادید
کتاب 1984 نقد حکومتهای توتالیتر هستش و این کتاب نقد لیبرالیسم هستش
شیوهی پیشروی داستان و شکل گیری و رشد شخصیت مونتاگ رو بی نهایت دوست داشتم....اینکه از یک شخصیت ترسو وسست اراده ،تبدیل به انسان شجاع و دلیری میشه که برای نجات انسانهای پوچ و توخالیه جامعهی خودش قد علم میکنه و میوههای درخت زندگی رو به هر دهانی که پیش آید پیشکش میکند توصیفات و تشبیهات کتاب به قدری جذاب و دلنشین بود که گاهی اوقات بعضی جملات رو دو یا سه بار میخوندم
بی نهایت زیبا و خواندنی بود.اینکه یه نویسنده ، داستان کوتاهی بنویسه که تا این حد پرمحتوا و پربار باشه کار هر کسی نیست و به نظرم آقای "بردبری" به بهترین شکل ممکن چنین اثر تاثیر گذاری رو خلق کردن
بهترین ترجمه کدامه
همین یه دونست دیگه.
ترجمه افتضاح! واقعا افتضاح!
ترجمه کدوم یکی ؟
چاپ جدید حدود 9 صفحه حذفیات داره
احساس ما نمیدانیم در کجا هستیم نمیدانیم حتی کی هستیم و ادمهای اطرافمان کی هستند کی با انها اشنا شده ایم ایا انها را انتخاب کرده ایم یا برایمان انتخاب شده اند چرا نمیتوانم به زنم ابراز احساسات کنم یا نمیتوانم اولین دیدارمان را به یاد بیارم چرا حتی نمیتوانم به خاطر مرگ او غم ناک شوم در این کتاب به مشکل بزرگی به اسم بی تفاوتی نسبت به اطرافیانمان پرداخته اینکه چا قدر مهم هستند چه قدر میتوانند باعث شادی ما شوند میپردازد و وقتی نباشند و حسشان نکنیم ان وقت میفهمیم
کی موجود میشه
ری بردبری در فارنهایت ۴۵۱ آینده ای را به تصویر کشیده که آتش نشانها به جای خاموش کردن آتش، کتابها را آتش میزنند. جامعه ای که در آن نگه داشتن و خواندن کتاب جرم هست و حکمش آتش هست. دیوارهای خانههای ضد آتش را صفحههای بزرگ تلویزیون هایی پوشانده که یکی از هزاران سرگرمی مردم است برای اینکه حقیقت را نبینند، یا فقط حقیقتهای بی خطر را ببینند. اما گاهی وجود یک انسان مخالف، برای تغییر دادن اوضاع کافیست که داستانی را شروع کند، به پیش ببرد و به پایانی برساند که ما را بیشتر از شروع داستان به فکر فرو ببرد
کتابی تکان دهنده ، متفاوت و جالب.. کتابهای خیلی خوبی دربارهی پادآرمان شهرها هست مثل همین کتاب، ۱۹۸۴، مزرعهی حیوانات ، دنیای قشنگ نو و ... که هر کسی حتما حتما باید یکبار در زندگی بخوندشون و عمیقا بهشون فکر کنه.
جهالت خودخواسته انسانهای به ظاهر مدرن و تلاش در ماندن درآن با سوزاندن کتابها و گناهکار انگاشتن خوانندگان انها...مسیر داستان شامل بیدارشدن یکی از این انسانها و قدم نهادن وی به سوی روشنایی و دانستن است، ،،،خواندن این کتاب خالی از لطف نخواهد بود