نگاهی به نویسندگان بزرگ با نام های مستعار



برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.

برای قرن ها، نویسندگان زیادی از نام های مستعار برای انتشار آثار ادبی خود استفاده کرده اند. استفاده از نام مستعار به نویسندگان اجازه می دهد هویت واقعی خود را به دلایل شخصی، سیاسی و یا اخلاقی از نظرها پنهان نگه دارند. برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند. نویسندگان زن، به خصوص در قرن نوزدهم، اغلب نام های مستعار مردانه را برمی گزیدند تا با تبعیض های جنسیتی و اجتماعی موجود مقابله کنند. 

 

 

دلایل دیگر استفاده از نام های مستعار توسط نویسندگان، شامل حفظ حریم شخصی، خلق اثر در ژانرهای دیگر، و یا صرفا تبدیل نام خود به اسمی به یاد ماندنی تر برای مخاطبین می شود. دلیل این کار هر چه که باشد، استفاده از نام مستعار، همیشه انتخابی شخصی برای نویسندگان به منظور کمک به آن ها در مسیر حرفه ای آن ها است. در این مطلب قصد داریم به برخی از معروف ترین و محبوب ترین نویسندگانی بپردازیم که در مسیر حرفه ای خود از نام های مستعار استفاده کرده اند.

 

 

مارک تواین

 

علاقه مندان به «ادبیات آمریکا» به خوبی می دانند که نام واقعی این نویسنده ی بزرگ، «ساموئل لنگهورن کلمنز» بوده است. گفته می شود که «کلمنز» نام «مارک تواین» را از شغل قبلی خود به عنوان ناخدای قایق رودخانه انتخاب کرد. اصطلاح «مارک تواین» در میان ملوانان آمریکایی برای اشاره به امن بودن آب به منظور قایقرانی به کار گرفته می شد. اما نکته ای که کمتر شناخته شده این است که «کلمنز» علاوه بر این اسم، از نام های مستعار دیگری همچون «توماس جفرسون اسنادگرس» و «سارجنت فادم» نیز برای خلق اثر استفاده می کرد. گفته می شود «ساموئل کلمنز» به این خاطر اسامی مستعار را به کار می گرفت تا آزادی ادبی خود را حفظ کند و از خانواده اش نیز در برابر عواقب و واکنش ها نسبت به محتوا و نظرات شخصیت های داستان هایش مراقبت کند.

 

دخترک با گام های آهسته و آرامش خیالی که در چهره ی معصومش انعکاس یافته بود، پیش می آمد. سیرک‌باز ما توجهی به او نکرد، حتی به نظر نمی رسید او را دیده باشد. دخترک نیز از هیبت او جا نخورد. انگار هر روز به دیدن این صحنه عادت داشت. آن قدر بی تفاوت گذشت که گویی از کنار جفتی گاو رد می شود. اما همین که متوجه من شد، همه چیز تغییر کرد. دستانش را بالا برد و مثل سنگ بی حرکت شد، دهانش باز ماند و چشمانش از حیرت خیره شد. در چهره اش تصویری از کنجکاوی و تعجب همراه با ترس به چشم می خورد. از کتاب «غریبه ای در قصر»

 

 

 


 

 

جورج اورول

 

وقتی «اریک آرتور بلر» آماده بود تا نخستین کتابش، «آس و پاس در لندن و پاریس» را به انتشار برساند، نگران این موضوع بود که خانواده اش به خاطر چاپ داستان های مربوط به دوران فقر و تهیدستی آن ها، سرافکنده و شرمگین شوند. او برای محافظت از آن ها تصمیم گرفت یک نام مستعار را برای خود برگزیند. «بلر» نام «جورج اورول» را انتخاب کرد تا عشق عمیق خود به انگلستان را نشان دهد. «جورج»، اسم «قدیس حامیِ» انگلیس بود و «اورول» نیز نام رودخانه ای که «بلر» در آن قایقرانی می کرد.

 

وزارت حقیقت به طرز شگفت آوری در میان چشم انداز، خودنمایی می کرد. ساختمان عظیم هرمی شکل به رنگ سفید، که به صورت پله پله تا ارتفاع سیصد متر بالا رفته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود، سه شعار حزب را که به نحوی موزون بر نمای سفید ساختمان به طور برجسته نوشته بودند، به راحتی می شد خواند: جنگ، صلح است. آزادی، بردگی است. نادانی، توانایی است. از کتاب «1984»

 

 

 


 

 

 

استیون کینگ

 

وقتی «کینگ» مسیر نویسندگی خود را آغاز کرد، اعتقاد رایج در دنیای نشر کتاب بر این بود که نویسندگان فقط می توانند یک کتاب را به شکل موفقیت آمیز در هر سال منتشر کنند. «کینگ» برای به چالش کشیدن این باور، نام مستعار «ریچارد باکمن» را به وجود آورد تا بتواند در هر سال، چندین کتاب را به انتشار برساند. در نهایت او موفق شد قبل از این که ارتباط میان نام های «ریچارد باکمن» و «استیون کینگ» کشف شود، هفت رمان را به مخاطبین ارائه کند. اما این کار، دلیل دیگری نیز داشت. به گفته ی خود «کینگ»، او می خواست بداند آیا استعدادش در نویسندگی به تنهایی می تواند شخصیت غیرواقعیِ «ریچارد باکمن» را مانند هویت اصلی خودش، به محبوبیت برساند یا خیر. اما کتاب هایی که او با نام «ریچارد باکمن» به انتشار رساند، تا قبل از این که مخاطبین بدانند این آثار در واقع کتاب های «استیون کینگ» هستند، موفقیت چندانی کسب نکردند.

 

مهم ترین چیزها در زندگی نزدیک به جایی قرار دارند که شما آن را قلب می نامید. مانند نقطه ای که گنج در آن دفن شده، و شاید دشمنانتان می خواهند آن را از شما بدزدند؛ و پیش می آید که وقتی شما اسرار خود را با دیگران در میان می گذارید، نتیجه ای جز مورد تمسخر قرار گفتن نمی یابید، زیرا که مخاطب شما را درک نمی کند یا متوجه نمی شود که چرا موضوع مطرح شده برای شما اهمیت داشته است. به نظر من این بدترین حادثه است؛ این که رازی در درون سینه ی گوینده مخفی بماند که دلیلش عدم درک شنونده (با وجود اشتیاق گوینده برای فاش شدن راز) باشد. از کتاب «از نوشتن» 

 

 

 


 

 

جی کی رولینگ


«رولینگ» اکنون به خاطر خلق مجموعه ی «هری پاتر» در سراسر جهان شناخته شده است اما ناشرین او در ابتدا چندان مطمئن نبودند که مخاطبینِ هدفِ «رولینگ» (پسرها در ابتدای نوجوانی)، داستانی درباره ی جادوگران را بپذیرند که توسط یک نویسنده ی زن به وجود آمده است. آن ها به همین خاطر، «جوآن رولینگ» را تشویق کردند تا از حرف نخست نام خود به جای اسم کاملش استفاده کند. «رولینگ» که نام میانی نداشت، حرف «کی» (K) را از نام مادربزرگش «کتلین» گرفت و نام «جی کی رولینگ» به وجود آمد. اما نکته ای که شاید برای برخی تعجب آور باشد این است که «رولینگ» چندین رمان جنایی را با استفاده از یک نام مستعار دیگر نیز خلق کرده است: «رابرت گلبریث». او به گفته ی خودش، تصمیم گرفت از این نام مستعار برای رمان های جنایی استفاده کند تا بتواند بدون محدودیت ها و توقعاتی که از نویسنده ی مجموعه ی فوق العاده موفق «هری پاتر» انتظار می رفت، به شکل آزادانه به نوشتن داستان پردازد. او دوست داشت چیزی کاملا متفاوت با اثر قبلی خود به وجود آورد و می خواست رمان های جنایی اش، فقط با در نظر گرفتن ویژگی های خودشان با موفقیت (یا شکست) مواجه شوند.

 

به این نتیجه رسیده بودم که تنها کاری که می خواهم انجام دهم، نوشتن رمان است. اما پدر و مادرم که هر دو در خانواده های فقیری بزرگ شده و هیچ کدام به دانشگاه نرفته بودند، می گفتند که نیروی تخیل من، یک پدیده ی عجیب سرگرم کننده ی شخصی است که هرگز به جایی نمی رسد و زندگی مالی مرا تأمین نمی کند؛ اما حرفشان به گوش من نرفت. از این رو آن ها امیدوار بودند که مدرکی حرفه ای و کارآمد بگیرم. اما من می خواستم ادبیات انگلیسی بخوانم. از کتاب «زندگی های خیلی خوب»

 

 


 

 

آگاتا کریستی

 

او که به عنوان «ملکه داستان های جنایی» شناخته می شود، در طول مسیر حرفه ای شگفت انگیز خود، 66 رمان کارآگاهی و 14 مجموعه داستان کوتاه را خلق کرد. با این وجود، نکته ای که برای بسیاری از افراد ناشناخته باقی مانده این است که «آگاتا کریستی» علاوه بر این ها، 6 رمان عاشقانه نیز با استفاده از نام مستعار «ماری وستماکوت» نوشته است؛ نامی که «کریستی» موفق شد آن را برای 20 سال به شکل یک راز نگه دارد. گفته می شود او به این دلیل از نام مستعار استفاده کرد تا با راحتی و آزادی بیشتری، از ژانرهای «معمایی» و «جنایی» به ژانر «عاشقانه» ورود کند.

 

چشم هایش را بست. تصویری که در ذهنش رژه می رفت، تصویر شهر فرنگ بود. شهر فرنگ واقعی. تکه های روسری و کوله پشتی، کتاب آشپزی، رژ لب، پودر خوشبوکننده ی حمام. اسامی و توضیحات کلی درباره تعدادی دانشجوی جورواجور. هیچ پیوستگی و رابطه ای نبود. افراد و حوادث مختلف، بدون این که ربطی به هم داشته باشند، در خلاء دور هم می چرخیدند. ولی پوآرو می دانست که بالاخره باید الگویی وجود داشته باشد. شاید هر بار که شهر فرنگ می چرخد، الگوی متفاوتی شکل می گیرد... ولی فقط یکی از این الگوها، الگوی درست است. مسئله این است که از کجا باید شروع کرد. چشم هایش را باز کرد. از کتاب «قتل در خوابگاه دانشجویی»

 

 

 

 

 

آن رایس

 

نویسنده ی کتاب پرفروش «مصاحبه با خون آشام» که با نام «هاوارد آلن فرانسس اوبراین» (همنام با پدرش) به دنیا آمد، در اولین روز مدرسه برای جلوگیری از آزار و اذیت سایرین، نام خود را به «آن» تغییر داد. او پس از ازدواج با همسرش «استن رایس»، از نام خانوادگی او برای انتشار بخش عمده ی آثار ادبی خود استفاده کرد. «رایس» همچنین نام های مستعار دیگری را از جمله «آن رمپلینگ» و «آ. اِن. روکلور» برای انتشار برخی رمان هایش به کار گرفته است.

 

من خون آشامی نوخاسته بودم، گریه‌کنان در برابر زیبایی شب. از کتاب «مصاحبه با خون آشام»

 

 

 

خواهران برونته

 

 

در انگلیس قرن نوزدهم، زنان اجازه نداشتند که کتاب شعر منتشر کنند. «خواهران برونته» به همین خاطر نام های مستعار «کورر بِل»، «الیس بل» و «اکتون بل» را برای خود برگزیدند و اولین مجموعه شعر خود را در سال 1846 به چاپ رساندند. در ابتدا، کتاب «بلندی های بادگیر» اثر «امیلی» و کتاب «جین ایر» اثر «شارلوت» هر دو با نام های مستعار مردانه انتشار یافته بودند. «خواهران برونته» مجبور شدند به لندن بروند و برای آشکار کردن هویت واقعی خود با ناشرین دیدار کنند. 

 

زیر آسمان دلپذیر کمی ماندم و آن جا پرسه زدم. نگاه کردم به پروانه ها که لا به لای بوته ها و سنبله ها بال می زدند. گوش سپردم به صدای ملایم باد که لا به لای سبزه ها و علف ها می وزید و فکر کردم چطور می شود تصور کرد که خفته های این خاک آرام، خواب زده هایی بی قرار باشند. از کتاب «بلندی های بادگیر»

 

 

 

 

 

لوییزا می آلکوت

 

«آلکوت» در ابتدای مسیر حرفه ای خود در دهه ی 1850، از نام مستعار «فلورا فرفیلد» برای انتشار اشعار و داستان های کوتاهش استفاده می کرد. یک دهه بعد، برخی از نمایشنامه های ملودرام «آلکوت» تحت نام مستعار «اِی. ام. بارنارد» در تئاتر بوستون روی صحنه رفت. اما تا دهه ی 1970 طول کشید تا ارتباط میان این نام و «آلکوت» مشخص شود: تاریخ نگاران در این دهه چند نامه را از این نویسنده پیدا کردند که با نام «اِی. ام. بارنارد» امضا شده بود. آن ها پس از جست و جوهای بیشتر، چند اثر دیگر را نیز یافتند که در گاهنامه های مختلف با نام «بارنارد» به چاپ رسیده بود.

 

ساعت های منظمی برای کار و خوشگذرانی در نظر بگیر. هر روز را هم مفید و هم دلپذیر کن و با به کارگیری درست زمان، ثابت کن که قدر آن را می دانی. آن وقت، جوانی برایت افسوس های کمی خواهد داشت و زندگی به موفقیتی زیبا تبدیل خواهد شد. از کتاب «زنان کوچک» 

 

 


 

 

 

جورج الیوت

 

 

«ماری آن اِوِنز» نیز مانند اغلب نویسندگان زن در قرن نوزدهم، از نام مستعار استفاده می کرد تا آثارش در حلقه های ادبی، بیشتر جدی گرفته شود. نام مستعار او، «جورج الیوت»، در سال 1857 و در زمانی به وجود آمد که «اونز» اولین داستان کوتاه خود را با عنوان «آموس بارتون» به چاپ رساند. او نام «جورج» را از فیلسوف و دوستی صمیمی به نام «جورج هنری لویس» گرفت. «لویس» متوجه استعداد «اونز» شده بود و او را تشویق می کرد تا بلندپروازی های ادبی اش را با جدیت دنبال کند. «اونز» تمام مسیر حرفه ای و میراث ادبی خود را با نام مستعار «جورج الیوت» به وجود آورد.

 

اما چیزی که آن را یأس می نامیم، در اغلب اوقات فقط اشتیاقِ دردناکِ امیدی ناکامروا است. از کتاب «میدل مارچ»

 

 


 

 

لوییس کارول

 

نام شناخته ی شده ی خالق داستان های «آلیس در سرزمین عجایب» و «درون آینه و آنچه آلیس آنجا دید»، در واقع نام مستعار «چارلز لاتویج داجسون» بود. «داجسون» به عنوان پژوهشگر و استاد دانشگاه در آکسفورد، اهمیت زیادی برای حریم شخصی خود قائل بود—به خصوص وقتی پای آثار ادبی اش به میان می آمد. او دو بخش نخست نام خود را به لاتین تبدیل کرد و نام «کارولس لودوویکس» را به وجود آورد. «داجسون» سپس جای این دو را با هم عوض کرد و آن را دوباره به انگلیسی بازگرداند، و به این صورت نام «لوییس کارول» به دنیا آمد.

 

وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدم، می دانستم چه کسی هستم، اما فکر می کنم از آن موقع تا حالا باید چندین بار تغییر کرده باشم. از کتاب «آلیس در سرزمین عجایب»

 

 

 


 

 

 

پابلو نرودا

 

«نرودا» با نام واقعی «ریکاردو الیسر نفتالی ریس باسوآلتو» در حدود سال 1920 و در زمانی که نوشتن برای ژورنالی به نام «سِلوا آسترال» را آغاز کرد، نام مستعار خود را برگزید. او به منظور اجتناب از جدال با خانواده، که با حرفه ی او مخالف بودند، این نام مستعار آشنا را با نگاهی به اسم شاعر اهل چک-اسلوواکی «یان نرودا» به کار گرفت. او در سال 1946 به شکل قانونی نام خود را به «پابلو نرودا» تغییر داد تا زندگی اش در دنیای واقعی، با هویت شاعرانه و سیاسی اش که در طول سال ها شکل گرفته بود، سازگاری بیشتری داشته باشد.  

 

 

در زیر ستیغ های سر برافراشته ی آتشفشان، در آغوش سپیدپوش کوهساران، در عرصه ی آبگیرها، تالاب ها، دریاچه های ژرف، در فراخای خاموش و پرهیاهوی جنگل ها و عطر سُکرآورِ بیشه زاران... پاهایم فرو می نشیند در عمق برگ های خفته در بستر خاک. با آوای شکستن شاخه های خشک و شکننده ی شاخساران... درختان تناور، در برابرم از هر سوی قد برمی افرازند. پرنده ای تنها، از اوج سقف بلند جنگل، بال‌زنان گذر دارد، و در سایه سار شاخسارها لختی درنگ می کند، و آن گاه از نهانگاه خویش، به بانگ دلگیر «اُبوا» نغمه ای حزین ساز می کند... عطر وحشی درختِ غار، شمیم جانگزای بوته زارهای «بولدو» مشام جانم را انباشته دارد و سراپایم را مُسخر... سروستان های «گوی تِکاس» راه بر من می بندند. اینجا دنیایی است در فراز و در فرود، در اوج و در حضیض—دنیای انباشت برگ ها و ریشه ها. از کتاب «خاطرات پابلو نرودا»