رمان را هرچه صدا کردم برنگشت



نقدی بر ترجمه کتاب در جست‌وجوی زمان از دست رفته نوشته مارسل پروست، ترجمه مهدی سحابی

شاید به جرات بتوان گفت که مارسل پروست بزرگترین نویسنده قرن بیستم فرانسه است. او با خود موجی نو از روانشناسی، فلسفه و نقد به همراه آورد. کتاب «در جست و جوی زمان از دست رفته ، یک رویکرد روانشناسانه است که لایه های حسی، عاطفی و ادبی عظیمی در آن نهفته و یکی از ستون های اصلی ادبیات معاصر محسوب می شود.

کتابی که یک باره چون کلید رمزی ظاهر شد و ما را به اعجاز بی نظیر پروست در ژرفنگری و دقت بیان رساند و بدون شک در ادبیات معاصر، همانندی ندارد.

جملات طویل و عریض مارسل پروست زبانزد همگان است. شاید یک جمله چندین صفحه را در برگیرد، به این ترتیب که با استفاده از علامت گذاری های مخصوصی، مانند: ویرگول، خط تیره یا پرانتزهای فراوان و یا بکارگیری صفات موصولی، اسم فاعلی، اسم مفعول و استعاره های متوالی، جملات را خلق کرده که در کنار جملات کوتاه و موجز ریتم و آهنگ خاصی را می آفرینند که به لسان موسیقی است.به همین علت نثر  پروست شعرگونه است.

بنابراین ما با ترجمه اثری بس دشوار و تقریباً دست نیافتنی روبرو هستیم، ترجمه ای شعرگونه که به سان موسیقی است و تمامی تم های حسی، عاطفی و ادبی اثر را نیز بیان کند و در عین حال معرف اولین رمان مدرن نیز هست، اما به جز این مسائل موانع دیگری نیز در کار است، اینکه واژه ها آن گونه که آرزو داریم راه خود را به سوی مخاطب نمی گشایند و آن وضوح بی شائبه ای را که خواننده طالب آن است را ندارند.

اما با تمامی این مشکلات، مهدی سحابی تنها کسی است که تا به امروز توانسته است با عشق و شهامت و توانایی فوق العاده و بی نظیر خود از دالان های بی نشان این اثر بگذرد و کار را به سامان برساند. ترجمه در جست و جوی زمان از دست رفته، ترجمه یک رمان معمولی و یا یک دیوان شعر نیست بلکه ترجمه اثری مدرن، روانشناسانه، فلسفی، اجتماعی، هنری، احساس و بالاخره ترجمه اثری ماورای زمان است.

`

 

در واقع ترجمه یک نقد و تحلیل روانشناسانه، هنری و فلسفی است. ولی با تمامی این خصوصیات و موانع اگر ترجمه را خود یک خلاقیت و اثر ادبی جدا از اثر اصلی بدانیم، سحابی به خوبی هزارخانه های پرپیچ و خم و مه آلود را پشت سر نهاده، گویی ترجمه از اثر اصلی زاده شده، پس مستقل است و خصوصیات خاص خود را دارد. 

وفاداری مترجم نسبت به سبک نوشتار پروست قابل تحسین است حتی علامت گذاری های متن عیناً در ترجمه به چشم می خورد و به هیچ وجه تغییری در سبک نویسنده به وجود نیامده و شاید به جرأت بتوان گفت که اگر کسی به خواندن ترجمه کتاب بدون در نظر گرفتن نام نویسنده، بپردازد حتماً به رد پایی از پروست خواهد رسید. نه این که جملات بلند و طولانی پروست خواننده را به این منظور برساند، چرا که جز پروست، هستند نویسندگان دیگر که از این ویژگی برخوردارند، «کلود سیمون»، رمان نویسی نو جملات بسیار طولانی دارد که شاید هر جمله یک صفحه یا بیشتر باشد. اما با خواندن ترجمه در جست و جوی زمان از دست رفته، نامی جز پروست به ذهن تداعی نمی شود.

ساختار آهنگین و موزون و شاعرانه پروست مشخص و متمایز است. در واقع مترجم با وفاداری کامل نسبت به حفظ ساختار متن، از مفاهیم و موضوعات نیز غافل نگشته، یعنی هم به لفظ وفادار بوده و هم به معنی، هم به قالب و هم به محتوا. اگر ترجمه را با متن اصلی مقایسه کنیم به آسانی درمی یابیم که کدام جمله در مقابل کدام جمله قرار گرفته، با این حال مترجم هیچ معنی و مفهومی را فرو نگذاشته.

اما به غیر از لفظ و معنا چیز دیگری هم هست و آن چیزی نیست مگر روح اثر، آن خلجان ها، آن عواطف و حالاتی که از اعماق نویسنده برخاسته و ترجمه شان جوششی درونی می طلبد. درست است که ترجمه یک فن است و مانند هر فنی برای اجرا به مقدماتی مانند تسلط به زبان های مبداء و مقصد نیاز دارد ولی یک هنر هم هست که نیازمند ذوق و جوششی عمیق و درونی است، در این مورد نیز سحابی کم و بیش موفق بوده است اما نباید فراموش کرد که هر زبان مختصات خاص خود را دارد و مجموعه ای از قوانین هر فرهنگ است، نوع استدلال در زبان های مختلف، متفاوت است هر واژه برشی از یک واقعیت است که در زبانهای گوناگون، یک سان نیست و شاید تاری و مه آلودگی ترجمه این اثر بس عظیم و دشوار نیز از این امر و فاصله زبان ها ناشی شود ولی با وجود این فاصله نه چندان کم، مترجم با وسواس بی نظیرش اثر را مجددا خلق کرده و ما را حیران با یک آفرینش بی نظیر و جاودانه ادبی روبرو گردانده است. 

ترجمه عنوان کلی کتاب در جست و جوی زمان از دست رفته، خود گویای این مطلب است، ایشان واژه “perdu” را از دست رفته ترجمه کرده اند، که زمان از کف می رود که می رود که می رود و حتی نیم نگاهی به پشت سر و ما نمی اندازد. ترجمه عنوان کلی کتاب یادآور دیوان اشعار «شارل بودلر »، پیشرو مکتب سمبولیسم است. (منظور دیوان گل های رنج است).

واژه “MAL” در عنوان دیوان اشعار مکتب سمبولیسم مفاهیم چندگانه ای دارد که برای پروست بیش از هر چیز معنای «رنج  بود، او بیش از هر چیز درد دل انگیز نهفته در گل های رنج » را می ستود، بنابراین مترجم با ترجمه دقیق و لطیف و زیبایی از عنوان کتاب، ما را به سکوت تحسین برانگیزی وامی دارد و یا می توان به عنوان کتاب دوم، «در سایه دوشیزگان شکوفا » اشاره کنیم که بادآور اشعار عاشقانه «پیر رنسار »، پیشتاز تاریخی مکتب رومانتیسم است و کاملا گویای تصویر دختران و گل ها و ربطشان به تمنای عاشقانه است.

بنابراین می بینیم که در ترجمه، دشوارترین قسمت ها یعنی عنوان نیز کاری کردد کارستان. مهدی سحابی، ترجمه این بنای عظیم خاطرات را با وفاداری موشکافی و دقت به پایان رسانده که خود نیز آینه ای کمابیش صاف و روشن است از این بنای عظیم. 

از ورای این ترجمه عظیم و بی همتا به سرزمین های درمانداب فراموشی مانده، به جست و جو، یکی از اصلی ترین موضوعات اثر می رسیم، به تکاپوی دردناک و پایان ناپذیر انسان ها که منجر به تجلی پرتو خیره کننده ای از یک حقیقت ناب است، به زمان، اصلی ترین موضوع اثر، به فرسایندگیش، به گذرایی مرگبارش، به تاراج رفتگی اش که به سان گوهر گمشده ای است، به خللی های حافظه، به فراموشی،به زندگی به یارای احساسات و خاطرات و شتاب عشق و دلدادگی و گرایش آن به سردی، به تلاش های بی پایان انسان در تند باد زندگی، به خوشبختی دست نایافتنی، به من های متوالی، به میرائی انسان، به نگاه عقاب گونه نویسنده در برابر هستی و بالاخره به اندیشه آفرینش یک اثر هنری و شناخت و تحلیل و نقد هنر در برابر سیلاب نیستی که تمامی بیانگر تلاش شجاعانه از متر جمی بزرگ، عاشق و فرزانه است برای ترسیم تصویری از بنای عظیم خاطرات، تصویری عظیم از جستجو در دالان های بی نام و نشان زندگی برای گوهر تارج گشته زمان.

یادش گرامی


 

 

برداشت از نشریه ادبی گلستانه صد و سه (نسترن یثربی‏ نژاد)