آشنایی با تکنیک «آغاز داستان در میانه پیرنگ»



نویسندگان از طریق به‌کارگیریِ تکنیک «در میانه‌ی رویدادها»، مخاطبین را بلافاصله وارد جهانِ تنش های داستان می کنند.

عبارت «In medias res» در زبان لاتین به معنای «در میانه‌ی رویدادها» است. این عبارت در دنیای نویسندگی و ادبیات، به داستانی اشاره می کند که نه از ابتدا، بلکه در میانه‌ی پیرنگ آغاز می شود، و رویدادهای پیش از آن به واسطه‌ی دیالوگ، فلَش‌بَک، یا سایر تکنیک ها برای مخاطبین به تصویر درمی آید.

 

 

عبارت های «Ab ovo» و «Ab initio» که به معنای «از نطفه» یا «از آغاز» هستند، نقطه‌ی مقابل این تکنیک به حساب می آیند: داستان هایی که از ابتدای پیرنگ—به شکل مرسوم اندکی قبل از رویداد دگرگون‌کننده—آغاز می شوند.

تصور غلطِ رایج این است که استفاده از تکنیکِ «در میانه‌ی رویدادها» به معنای آغاز کردن داستان با صحنه‌ای اکشن است، اما در حقیقت، این تکنیک، جنبه های بسیار گسترده‌تری دارد. در واقع می توان گفت اگر داستان را با صحنه‌ای اکشن آغاز کنیم که تأثیری در پیشروی پیرنگ ندارد، یا به گذشته و پیشینه‌ای مهم در پیرنگ اشاره نمی کند، اصلا از تکنیک «در میانه‌ی رویدادها» استفاده نکرده‌ایم.

«در میانه‌ی رویدادها» به شکل مشخص، به معنای آغاز روایت داستان در اوج یا قعرِ سفرِ یک کاراکتر است؛ نویسنده به این صورت می تواند اطلاعات پیشین را به شکل مورد نظر خود به مخاطبین ارائه کند و هنگام روایت داستان، از گذشته و آینده‌ی نامعلومِ کاراکترها بهره ببرد. این تکنیک معمولا در صفحات آغازین رمان ها مورد استفاده قرار می گیرد تا مخاطبین را بلافاصله وارد دنیای داستان کند و تنش را در همان ابتدا به اوج برساند.

«هومر» و «ویرژیل»، حماسه های ماندگار خود را به همین صورت آغاز می کنند. در کتاب «ایلیاد»، داستان را با نبردی میان «آترئوس» و «آشیل» شروع می کنیم. در کتاب «ادیسه»، روایت به جای آغاز در نقطه‌ای که داستان «ایلیاد» به پایان رسید، در میانه‌ی سفرهای «ادیسیوس» شروع می شود، در حالی که قهرمان داستان توسط «کالیپسو» به اسارت گرفته شده است.

 

در آن هنگام، همه‌ی کسانی که از مرگ نابهنگام رسته بودند، از جنگ و دریا رهایی یافته و در سرای خود بودند. تنها «ادیسیوس» خواستار بازگشت خویش و دیدار زن خویشتن بود. فرشته‌ای دریایی، «کالیپسو»، الهه‌ای بلندپایه، او را در غارهای ژرف خود نگاه می داشت و در این آرزو می سوخت که همسر او شود. اما چون گردش چرخ زمانه به سالی رسید که خدایان، بازگشت او را به کانون خانواده در «ایتاک» مقدر کرده بودند، آنگاه هم در میان خویشاوندانش هنوز رنج های او به پایان نرسیده بود. خدایان را دل بر او می سوخت، همه به جز «پوزئیدون» که کینه‌ی فرونانشستنی‌اش، «ادیسیوسِ» آسمانی‌نژاد را تا بازگشت به کشورش دنبال می کرد.—از کتاب «اودیسه» اثر «هومر»

 


 

 

 

«ویرژیل» که قصد داشت حماسه‌ی «هومر» را برای مردمان روم باستان بومی‌سازی کند، تکنیک «در میانه‌ی رویدادها» را به کار می گیرد تا طوفانی را به تصویر بکشد که باعث می شود «آینیاس» در ساحل «کارتاژ» زمین‌گیر شود و اندکی بعد، «ملکه دایدو» را ملاقات کند—کسی که از «آینیاس» دعوت می کند تا داستان سقوط «تروآ» را روایت کند. در این نقطه است که «ویرژیل» تصمیم می گیرد رویدادهای پیشین را برای مخاطبین به تصویر بکشد.

یکی از مهم‌ترین آثار شاعر آمریکایی برجسته، «والت ویتمن»، شعری حماسه‌گونه به نام «سرود خویشتن»، در میانه‌ی نوعی متفاوت از سفر آغاز می شود: سفری برای کشف خویشتن. «ویتمن» این شعر را از نقطه‌نظرِ میانسالی آغاز می کند و سپس، مخاطبین را با خود از زمان حال به گذشته و آینده و اعماق ذهن می برد.

اگرچه ممکن است در نگاه اول توجهی به این موضوع نداشته باشیم، اما این تکنیکِ باستانی در داستان‌سراییِ مدرن نیز کاملا فراگیر و متداول به حساب می آید. کتاب «بیمار خاموش» اثر «الکس میخائلیدس»، حقایق را به شکل تدریجی برای مخاطبین برملا می کند و روایت خود را بین سال های 1944 و دوران جوانیِ کاراکترهایش تغییر می دهد.

«گابریل گارسیا مارکز» در شاهکار خود، کتاب «صد سال تنهایی»، رویدادهای پُر فراز و نشیبِ یک قرن را در نخستین سطرهای روایت خود خلاصه می کند: «سال ها بعد، زمانی که سربازان جوخه‌ی آتش برای اجرای حکم در مقابل سرهنگ «آئورلیانو بوئندیا» صف کشیده بودند، او بعد از ظهری را به یاد آورد که پدرش او را برای یافتن یخ، همراهِ خود برده بود.»

کتاب «قتلگاه» اثر «لی چایلد»، روایت خود را در حالی آغاز می کند که پروتاگونیست داستان، «جک ریچر»، در شهری کوچک دستگیر می شود. «ریچر» که به شکل عجیبی آرام به نظر می رسد، دستگیری خود را می پذیرد اما از هر گونه صحبت کردن امتناع می کند. او را به پاسگاه پلیس می برند و مورد بازجویی قرار می دهند. در این نقطه است که متوجه می شویم قتلی رخ داده، و فردی مظنون با مشخصاتی شبیه به «جک ریچر»، از صحنه‌ی وقوع جنایت فرار کرده است.

 

در بیرون، باران قطع شده، اما هنوز قطرات براق آن روی شیشه بود. ناگهان ماشین های پلیس را دیدم که به سرعت وارد پارکینگ جلوی رستوران شدند و آنجا توقف کردند. چراغ آژیرهایشان چشمک می زد. نور قرمز و آبی روی شیشه‌ی خیسِ پنجره‌ی کنارم می تابید. درهای ماشین ها به تندی باز شد و چند مأمور پیاده شدند. از هر ماشین دو مأمور با اسلحه‌ی آماده پیاده شد که دوتایشان هفت‌تیر داشتند، دوتایشان شاتگان. مسئله خیلی جدی بود. من فقط همان‌طور سر جایم نشستم و نگاه کردم. می دانستم چه کسانی توی رستوران هستند: یک آشپز، دو پیشخدمت زن، دو پیرمرد و من. این عملیات به خاطر من بود. نیم ساعت هم نمی شد که در این شهر بودم. آن پنج‌تای دیگر احتمالا تمام عمرشان را در اینجا زندگی کرده بودند. اگر مشکلی در مورد هر یک از آن ها وجود داشت، یک گروهبان با حالتی خجالت‌زده وارد می شد.—از کتاب «قتلگاه» اثر «لی چایلد»

 


 

 

واضح است که استفاده از تکنیک «در میانه‌ی رویدادها» به ادبیات محدود نمی شود. اگر «جنگ ستارگان» به جای آغاز با ماجرای ربوده شدن نقشه های «ستاره‌ی مرگ»، با داستان زندگی «دارث وِیدِر» شروع می شد، جایی برای غافلگیری و آشکارسازیِ بزرگ داستان باقی نمی ماند. 

آغاز داستان با تکنیک «در میانه‌ی رویدادها» ما را وادار می کند که با داشتن اطلاعات ناقص، نتیجه‌گیری هایی را در مورد کاراکترها شکل دهیم—نکته‌ای که نویسندگان را قادر می سازد تا در ادامه‌ی داستان، این نتیجه‌گیری ها و انتظارات را واژگون کنند و تغییر دهند.

 

 

چرا از تکنیک «In medias res» استفاده کنیم؟

این تکنیک در صورت استفاده‌ی مناسب، می تواند میزان بالایی از تنش و احساسی قدرتمند از کنجکاوی را در مخاطبین به وجود آورد و این فرصت را در اختیار نویسنده قرار دهد که اطلاعات قبلی و بعدی را با ضرباهنگ و شیوه‌ی مورد نظر خودش برای مخاطبین به تصویر بکشد. این نکته زمانی اهمیت دوچندان پیدا می کند که نویسنده می داند در صورت روایت ماجرا از ابتدا و به شکل مرسوم، داستان، آغازی نسبتا کُند خواهد داشت. از طریق به‌کارگیریِ تکنیک «در میانه‌ی رویدادها»، مخاطبین بلافاصله وارد جهانِ تنش های داستان می شوند و این احساس در آن ها شکل می گیرد که در ادامه، تنش ها و جذابیت های حتی بزرگتری در انتظار آن ها است.

در قلمروی «داستان های تاریخی»، به شکل خاص، این تکنیک زمانی اهمیت ویژه پیدا می کند که مخاطبین با سرنوشت نهاییِ یک کاراکتر یا رویداد آشنا هستند اما می خواهند بدانند که شخصیت یا رویدادِ مورد نظر، چگونه به نقطه‌ی پایانیِ سفر خود رسیده است. در وضعیت هایی از این دست، آغاز در میانه‌ی رویدادها باعث می شود مخاطبین به جای تمرکز بر چگونگی سرانجام روایت، به پیچ و خم های پیرنگ توجه داشته باشند.

دلیل دیگر برای محبوبیت تکنیک «در میانه‌ی رویدادها»، آزادی‌ای است که این روش در اختیار نویسندگان قرار می دهد تا از گستره‌ای از تکنیک های دیگر در کنار آن بهره ببرند. خواب و رویا، فلَش‌بَک، جادو، و پیشگویی، همگی می توانند برای جان بخشیدن به گذشته‌ای نامعلوم مورد استفاده قرار بگیرند. گزینه‌ی دیگر، استفاده از تکنیکی است که با نام «پالیم‌سِست» شناخته می شود: آشنایی با یک مکان یا ساختمان در زمان حال، قبل از دانستن درباره‌ی گذشته‌ی کاملا متفاوتِ آن.

 

 

البته استفاده‌ی مناسب از تکنیک «در میانه‌ی رویدادها»، کار چندان راحتی نیست. ارائه‌ی میزانی کافی از ناشناخته ها برای به هیجان آوردن مخاطبین را نباید با ناتوانی در توضیح اطلاعات ضروری درباره‌ی پیشینه‌ی کاراکترها و تصمیمات‌شان، اشتباه بگیریم؛ ارائه نکردن اطلاعات ضروری، همذات‌پنداری با کاراکترها را به کاری دشوار تبدیل می کند و اتمسفری را در روایت به وجود می آورد که در بهترین حالت، آشفته و بی‌قاعده به نظر می رسد و در بدترین حالت، گیج‌کننده و کسالت‌بار.

داستان هایی که آغاز ضعیفی دارند، اغلب از صحنه های اکشنِ مبهم به عنوان جایگزینی برای مفهوم «جهان‌سازی» و «خلق اتمسفر» استفاده می کنند. نویسندگانِ این آثار سپس، از طریق سرازیر کردن اطلاعات در طول صحنه های بعدی، به شکل ناخواسته باعث می شوند علاقه‌مند ماندن به ادامه‌ی داستان برای مخاطبین، به کاری دشوار تبدیل شود.

اگر می خواهید از همان ابتدا مخاطبین را به دلِ دنیای خیالی خود ببرید و جای خالیِ ناگفته ها را با ضرباهنگ مورد نظر خودتان پُر کنید، استفاده از تکنیک «در میانه‌ی رویدادها» می تواند روشی عالی برای آغاز روایت شما باشد.