«ویکتور هوگو» در سال های جوانی و همزمان با مطرح کردن نام خود به عنوان چهرهای ادبی، به کار بر ترجمه های آثار «ویرژیل» می پرداخت: شاعری متعلق به روم باستان که بیش از هر چیز به خاطر خلق شعری حماسی به نام «انهاید» شناخته می شود—اثری مهم که خاستگاه مردم و تمدن روم را پس از شکست آن ها از یونانی ها در «جنگ تروآ» به تصویر می کشد. سفر پروتاگونیست حماسهی «ویرژیل»، «آئنیاس»، از شکست تا پیروزی (به واسطهی غلبه بر موانعی همچون سفر به «جهان زیرین») شباهت های متعددی با سفر «ژان والژان»، پروتاگونیست کتاب «بینوایان»، دارد. «هوگو» اما همچنین در دورهای بهخصوص از تاریخ ادبی کشورش به خلق اثر پرداخت—دورهی «رمانتیسیسمِ» فرانسوی.
این جنبش از طریق ویژگی هایی همچون تأکید بر اهمیت دیدگاه های فردی، پاکی و زیبایی طبیعت، و آزادی برای هنرمندان تعریف می شد. شاعران رمانتیک همچون «شاتوبریان»، تأثیری بزرگ و انکارنشدنی بر «هوگو» داشتند، بهخصوص در دوران جوانی او، هنگامی که «هوگو» نظرات سیاسی محافظهکارانهتری داشت.
بعدها، «هوگو» تلاش کرد تا از متدهای به کار گرفته شده در «ادبیات رمانتیک» برای رسیدن به اهداف اجتماعی و سیاسیِ متفاوتی استفاده کند و به این طریق، تراژدی های کوچک در زندگی انسان های عادی را به تصویر بکشد. از این منظر، آثار «هوگو» را می توان با سایر رمان های قرن نوزدهمی مرتبط در نظر گرفت—داستان هایی که قصد داشتند نقص ها و کاستی های اجتماعی را روایت کنند، مانند کتاب «داستان دو شهر» اثر «چارلز دیکنز».
روزی، مردی مشکوک با ظاهری نهچندان دوستانه به شهری کوچک در فرانسه می رسد، در حالی که به دنبال وعدهای غذا و جایی برای خواب است. اهالی کمکم می فهمند که این مرد، کسی نیست جز «ژان والژان»—مجرمی که به تازگی از زندان آزاد شده است (برگهی عبورِ زردرنگِ او که همهی مجرمین سابق باید به همراه داشته باشند، این موضوع را برملا می کند). هیچکس حاضر نمی شود میزبان او باشد، تا این که زنی در خیابان به «ژان والژان» می گوید که او باید به در خانهی «اسقف» برود. او همین کار را انجام می دهد، و «اسقف» با مهربانی و دوستی با او رفتار می کند. با این حال، همان شب، «ژان والژان» بیدار می شود و پس از جدالی مختصر با وجدانش، ظروف و شمعدانی های قیمتی متعلق به «اسقف» را برمی دارد و از آنجا فرار می کند.
روز بعد، پلیس او را به همانجا بازمی گرداند اما «اسقف» ادعا می کند که خودش آن چیزها را به عنوان هدیه به «ژان والژان» داده است، به همین خاطر او باید آزاد شود. «ژان والژان» از این کار «اسقف» حیرتزده می شود. او نمی تواند بفهمد چگونه و چرا «اسقف» از قواعدِ مربوط به قضاوت و انتقام پیروی نکرده است—قواعدی که در نظر «ژان والژان»، اصلیترین مشخصهی جامعه هستند.
رفتارش با فرادستان و فرودستان همانند بود. هیچکس و هیچ چیز را بدون سنجیدن همهی جوانب، شتابزده محکوم نمی کرد؛ می گفت نخست باید دید گناه از چه راهی گذشته است و گاه تبسمی می کرد و خود را «گناهکار پیشین» می نامید، هیچگاه تعصب و خشکاندیشی نداشت، گشادهرو بیآنکه ابرو در هم کشد یا قیافه بگیرد، عقایدش را بر زبان می آورد. خلاصهی کلامش چنین بود: «آدمی جسمی دارد که هم باری بر دوش او و هم وسوسهکنندهی اوست، به اجبار باید این بار را حمل کند و به دلخواه آن رفتار نماید. باید از این جسم پرستاری کند و حفظش نماید و در عین حال، آن را مقهور خود سازد، از آن پیروی نکند.»—از کتاب «بینوایان» اثر «ویکتور هوگو»
مهربانی در مقابل قضاوت
کاراکترهای رمان «بینوایان» در جهانی سرشار از قضاوت های سفت و سخت زندگی می کنند. محکومان و فقیران، به راحتی از جامعه طرد می شوند و ثروتمندان نیز، در طرف دیگر، طمعکار در نظر گرفته می شوند. زنان، به شکل خاص، با معیارها و هنجارهایی دشوار روبهرو هستند و از آن ها انتظار می رود که مظهر پاکی و نجابت باشند، در حالی که اگر اندکی از این قواعدِ مورد انتظار فاصله بگیرند، به راحتی و خیلی سریع با قضاوت ها و سرزنش های دیگران مواجه خواهند شد—در طرف مقابل، مردانی که به این هنجارها بیتوجه هستند، صرفا آزاد و بیخیال در نظر گرفته شده و به جای مورد قضاوت قرار گرفتن، به نوعی تشویق می شوند.
در این چارچوب اجتماعی، مفهوم بخشش و مهربانی به مثابه نوعی پادزهر عمل می کند و در مواقع گوناگون، باعث شوکه شدن کاراکترها و تغییر نگرش آن ها نسبت به زندگی می شود. رمان به مخاطبین نشان می دهد که حرکت از قضاوت به مهربانی، به عنوان تغییری بزرگ در زندگی، ممکن است با سختی های زیادی همراه باشد، اما «هوگو» به شکلی آشکار، به ستایش از مهربانی به عنوان راه درست از نظر اخلاقی می پردازد.
عدالت و بیعدالتی
گونه های مختلفی از عدالت و بیعدالتی در رمان «بینوایان» به چشم می خورد. کاراکترها—و همینطور راویِ اخلاقگرای داستان—مجبور به رویارویی با این گونه های مختلف می شوند و هنگام تصمیمگیری در مورد دوراهی های اخلاقی و مسئولیتپذیری، به مقایسه و تحلیل این گونه ها می پردازند. اما رمان، فرمولی مشخص و یکسان برای رسیدن به عدالت را ارائه نمی کند؛ این نکته، تصمیمی رادیکال از طرف «هوگو» به حساب می آید، کسی که همزمان با اعتقاد به جهانبینیِ مسیحی، علاقهی چندانی به تکرار کردن گفته های رسمیِ مقام های کلیسا ندارد و در عوض تلاش می کند تا از طریق روایت داستان، به درکی بهتر از معنای «درست» و «غلط» برسد.
از طریق چارچوب ها و نمونه های گوناگون در کتاب، «هوگو» نگرشی به اخلاقیات را ارائه می کند که به شکل غافلگیرکنندهای مدرن به نظر می رسد—نگرشی که در آن، عدالت به فرد، شرایطِ آن لحظه، و پیامدها وابسته است. «جُرم» چه معنایی می تواند داشته باشد وقتی توسط کسی به انجام رسیده که از جامعه طرد شده است؟ در طول داستان «بینوایان»، جایگاه «عدالت» و «بیعدالتی» تغییر می یابد، و این بر عهدهی خود کاراکترها و مخاطبین است تا در این مورد تصمیمگیری کنند.
معما در پاریس
رمان «بینوایان» سرشار است از نقاب ها، لباس های مبدل، هویت های جایگزین، و پنهانکاری. بسیاری از این معماها درون و به واسطهی خیابان های تودرتوی پاریس رقم می خورد، شهری که در آن، کاراکترها می توانند گمنامی را دوباره تجربه کنند و از گذشتهی خود بگریزند. پاریس در برههای که داستان در آن رقم می خورد، شهری پر از بلوارهای وسیع که توریست ها امروزه می شناسند، نبود. پیش از دههی 1850، پاریس به شکل عمده شهری قرون وسطایی با ویژگی هایی مشخص بود: کوچه ها و پستوهای ناشناخته، یک شبکهی فاضلابِ قدیمی و نمور، و دیوارها و دژهای کهن. در سراسر رمان، کاراکترها هم از معماهای شهر بهره می برند و هم از آن آسیب می بینند.
«هوگو» داستان «بینوایان» را در خارج از فرانسه (در تبعید سیاسی) نوشت، اما موفق شد تصویری جذاب را از راه دور از این شهر ارائه کند، با توصیفاتی نسبتا بلند دربارهی معماری و تاریخ پاریس. «ژان والژان» می تواند زندگی جدیدی را به همراه «کوزِت» در پاریس آغاز کند چون پاریس این فرصت را برای او فراهم می کند که از زندگی سابق خود فاصله بگیرد. پاریس در رمان «بینوایان»، شهری زنده و در حال تغییر است که هویتش، با هویت ساکنین آن تغییر می یابد. این شهر در داستان، ویژگی های یک کاراکتر را به خود می گیرد و به «هوگو» فرصت می دهد تا در تم های اصلی کتاب (که پاریس را به عنوان پسزمینه دارند) کاوش کند.
مسیر ناهموار رستگاری
آنگونه که رمان «بینوایان» به تصویر می کشد، رستگاری در مسیری هموار و سرراست از راه نمی رسد؛ در عوض، رستگاری در قالب فرآیندی به تصویر کشیده می شود که باید به شکل پیوسته برای رسیدن به آن مبارزه کرد. «هوگو» از طریق روایت داستان در زمانِ قیامی شکستخورده و نهچندان بزرگ (قیام ژوئن 1823)، بر مسیر دشوار جامعهی فرانسه (و نه فقط کاراکترها به صورت انفرادی) در غلبه بر خشونت ها، نابرابری ها، و کاستی های اجتماعیِ موجود در گذشتهی این جامعه تأکید می کند. با این وجود، «هوگو» سوژه های خود را با شفقت و همدلی به تصویر می کشد و درنهایت این ایده را در ذهن مخاطبین به وجود می آورد که رسیدن به رستگاری، حتی با وجود تمام سختی های موجود در مسیر، همچنان امکانپذیر است.