«آلبر کامو» نویسندگی را در دورانی پرالتهاب از تاریخ انسان آغاز کرد. «دولت ویشی» در فرانسه به «نازی ها» خدمت می کرد، و پاریس و اغلبِ بخش های دیگر فرانسه را به آن ها تسلیم کرده بود. تأثیرات این دوران تاریخی را می توان در کتاب «اسطوره سیزیف» دید—اثری که پژوهشی دربارهی بیمعنایی ظاهری زندگی را در اختیار مخاطبین قرار می دهد. به علاوه، خدمت در ارتش باعث شد «کامو» از زادگاه خود، الجزایر، دور بماند—نکتهای که از طریق تکرارِ مفهوم «تبعید انسان از جهان» (یا تبعید از درک جهان) در کتاب «اسطوره سیزیف» بازتاب می یابد.
«کامو» با استفاده از اسطورهی یونانی «سیزیف»، قصد دارد بر این نکته تأکید کند که موضوع مورد نظرش، ماهیتی همیشگی و نامحدود به زمان دارد. به عبارت دیگر، اگرچه جنگ های خونینِ قرن بیستم، احساس بیهودگی زندگی را بیش از پیش تقویت کرد و به مرکز توجه آورد، اما «کامو» مسئلهی «ابزورد بودنِ» زندگی را بخشی بنیادین از وجود انسان در نظر می گیرد. در نظر «کامو»، میل و نیاز انسان به معنا در دنیایی بیمعنا، در گذشته حقیقت داشته است و در آینده نیز حقیقت خواهد داشت.
«کامو» در دانشگاه به تحصیل در رشتهی فلسفه پرداخت، و پژوهش دربارهی معنای زندگی، پایه و اساس بخش عمدهی آثار او را شکل می دهد. «کامو» در کتاب «اسطوره سیزیف»، فلسفهی «ابزوردیسمِ» خود را تعریف می کند—که به شکل خلاصه، مواجهه و برخورد میان نیاز انسان به معنا، و خودداریِ جهان هستی از برآورده کردن این نیاز است. «کامو» اما به شکل آشکار بیان می کند که خود را فیلسوف نمی داند و همین نکته را نقطهی تمایز خود با فیلسوفانی در نظر می گیرد که در کتاب به آن ها می پردازد.
«سورن کییرکگور»، «کارل یاسپرس»، «ادموند هوسرل»، و «فردریش نیچه» همگی در مقاطع و بخش های مختلف کتاب «اسطوره سیزیف» مورد توجه قرار می گیرند. «کامو» اعتقاد دارد همهی این اندیشمندان (البته احتمالا به جز «نیچه»)، نقص و اشتباهی مشخص در اندیشه های خود داشتهاند: آن ها تلاش کردهاند تا راهحلی را برای مسئلهی «ابزورد» بیابند، و نتوانستهاند راهی را برای پذیرش و کنار آمدن با این مسئله پیدا کنند. «کامو» با پیشروی کتاب، به ادبیات روی می آورد تا امکان وجود هنرِ ابزورد را بررسی کند. او از رماننویس روس، «فئودور داستایفسکی»، نام می برد و به خاطر توانایی این نویسنده در نشان دادن جنبه های ابزورد در زندگی روزمره، او را تحسین می کند. «کامو» همچنین به «فرانتس کافکا»، «اونوره دو بالزاک»، «مارسل پروست» و سایر نویسندگانی می پردازد که به نظرش، مسئلهی «ابزورد» را در آثار خود آشکار می کنند. رمان های خود «کامو»، از جمله کتاب «طاعون»، تأثیراتی گسترده بر ادبیات قرن بیستم و پس از آن داشتهاند.
تنها یک مشکلِ بهراستی جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است. داوریِ این که زندگی ارزش زیستن را دارد یا نه، بستگی به پاسخ این پرسش فلسفی اساسی دارد و پرسش های سرگرمکنندهی دیگر از جمله اینکه آیا دنیا سهبعدی است یا روان، نُه یا دوازده مقوله دارد، به دنبال آن می آید. پس نخست باید پرسش اساسی را پاسخ گفت. و اگر این خواستِ «نیچه» مبنی بر این که «فیلسوفی ستایشبرانگیز است که خود را به عنوان نمونه ارائه کند» درست باشد، آنهنگام به اهمیت این پرسش پی خواهیم برد، زیرا سرآغازی است برای رفتار نهایی. آنچه به قلب تلنگر می زند نیز درست در همین پرسش ها نهفته است و برای روشن شدن ذهن، باید آن ها را مورد ژرفنگری قرار داد.—از کتاب «اسطوره سیزیف» اثر «آلبر کامو»
معنا
«ابزوردیسم» در بسیاری از اوقات، به اشتباه، فقط این ایده در نظر گرفته می شود که زندگی به شکل ذاتی بیمعنا است؛ اگرچه این نکته بدون شک جنبهای مهم از «ابزوردیسم» به شمار می آید، اما به هیچ وجه تمام ماجرا نیست. «کامو» به شکل مشخص، «ابزوردیسم» را در قالب مواجههی میان دو عامل اصلی تعریف می کند: در یک طرف، نیاز انسان به شفافیت، معنا و نظم قرار دارد و در طرف دیگر، چیزی در جهان نیست تا به این جستوجو برای معنا پاسخی بدهد—به عبارت دیگر، بزرگترین پرسش ها در زندگی، به گفتهی «کامو»، فقط به واسطهی «سکوتِ ناموجهِ جهان» پاسخ داده می شوند.
در نظر «کامو»، ممکن بودن (یا نبودنِ) زیستن با آگاهی کامل از غیاب معنا در زندگی، مهمترین مسئله و پرسش فلسفی به شمار می آید. «کامو» در ابتدا پاسخ هایی گوناگون به مسئلهی «ابزورد» را مورد بررسی قرار می دهد، و سپس به این نتیجه می رسد که همهی این پاسخ ها ناکافی هستند، و درنهایت، تنها پاسخ، پذیرشِ بیمعنایی به عنوان بخشی از زندگی، و زیستن تا سرحد امکان است.
با این وجود، «کامو» راهحلی قطعی را برای مواجهه با مسئلهی «ابزورد» ارائه نمی کند—این مسئله به عقیدهی او، مشکلی نیست که انسان ها بتوانند با تلاش آن را برطرف کنند، چون در ذات، حلنشدنی است. «کامو» به همین خاطر بیان می کند که هرگونه اقدام برای کنار آمدن با این مسئله، باید شامل پذیرفتن آن در زندگی روزمره باشد—بدون کوچک شمردن یا کماهمیت جلوه دادن آن. «کامو» به این صورت استدلال می کند که هیچ تجربهای در زندگی، به شکل ذاتی، معنادارتر از تجربه های دیگر نیست و انسان ها باید «تا سرحد امکان» برای زیستن تلاش کنند: آن ها باید در مقابل مسئلهی «ابزورد» دست به عصیان بزنند، و این عصیان به شکل متناقض، از طریق پذیرش همیشگیِ مسئلهی «ابزورد» حاصل می شود.
البته زندگی کردن هرگز آسان نیست. رفتارهای ما همواره بر مبنای فرمانِ وجود است و دلیل های بسیار دارد که نخستین آن ها، عادت است. کسی که داوطلبانه مرگ را برمی گزیند، نشان می دهد که حتی به گونهای غریزی به ویژگیِ ریشخندآمیزِ این عادت، و نبودِ دلیلی مجابکننده برای زندگی کردن، و تلاش بیمفهومِ روزمره و بیهودگیِ رنج، پی برده است. پس این احساس محاسبهناشدنی که ذهن را از خوابِ مورد نیازِ زندگی محروم می کند، کدام است؟ دنیایی که بتوان آن را حتی با دلایل بد نیز توضیح داد، دنیایی آشنا است. اما دنیایی که ناگهان فاقد خیالپردازی و روشنایی شود، دنیایی است که انسان در آن احساس بیگانگی می کند. چنین تبعیدی چاره ندارد زیرا از یادمان های کموبیش ازدسترفته یا امید به سرزمین موعود، تهی شده است.—از کتاب «اسطوره سیزیف» اثر «آلبر کامو»
هنر
«کامو» از مخاطبین خود می خواهد که به جای تلاش برای از بین بردن مسئلهی «ابزورد»، آن را به عنوان واقعیتی همیشگی به زندگی روزمرهی خود وارد کنند. او در کتاب «اسطوره سیزیف» استدلال می کند که فلسفه تاکنون در انجام این کار ناموفق بوده است، چون فیلسوفان، علیرغم توانایی خود در تشخیص مسئله، بر باورهای غیرمنطقی اتکا کردهاند تا این مشکل را «حل» کنند. هنر، در طرف دیگر، قادر به ایفای نقشی مفیدتر است چون می تواند نمونه هایی از ابزورد بودن زندگی را بدون مرحلهی (غیرمنطقیِ) تلاش برای یافتن راهحل، ارائه کند.
«کامو» تأکید می کند که کتاب «اسطوره سیزیف» در طبقهبندی فلسفه جای نمی گیرد. فلسفه در طول کتاب، در قالب فعالیتی فکری به تصویر کشیده می شود که گاهی اوقات به مسئلهی «ابزورد» پرداخته، اما همیشه در ارائهی پاسخ مناسب ناتوان بوده است. «کامو» اعتقاد دارد فلسفه به شکل بنیادین، بر قواعدی اتکا دارد که قصد توضیح جهان را دارند؛ او اما در تلاش است تا خود را به قواعدی مشخص محدود نکند و جهان را توضیحدادهنشده باقی بگذارد.
«کامو» پس از انتقاد از فیلسوفان گذشته به خاطر تلاش برای از بین بردن مسئلهی «ابزورد»، به عنوان راهی جایگزین، نویسندگانی همچون «فئودور داستایفسکی»، «ویلیام شکسپیر»، و «فرانتس کافکا» را مورد توجه قرار می دهد. او سپس از مخاطبین می خواهد تا هنر و فلسفه را در کنار یکدیگر ارزیابی کنند، و به این موضوع بیندیشند که هنر و فلسفه چگونه راه هایی متفاوت را برای زیستن در کنار مسئلهی «ابزورد» در اختیار انسان می گذارند—موضوعی که به عقیدهی «کامو»، مهمترین مسئلهی فلسفی ممکن است. شاید استدلال کلیِ «آلبر کامو» در این مورد که هنر بهتر از فلسفه به مسئلهی «ابزورد» واکنش نشان می دهد، درکی بهتر از کتاب «اسطوره سیزیف» را در اختیار ما می گذارد و باعث می شود آن را اثری ادبی در نظر بگیریم که به جای تلاش برای ارائهی پاسخ به مسئلهی «ابزورد»، آن را به عنوان جنبهای از هستی می پذیرد.