اطلاعات اندکی از زندگی «هومر» وجود دارد. در حقیقت، بسیاری از پژوهشگران معتقدند که چنین شخصی هیچ وقت وجود نداشته و «هومر» صرفا نامی مستعار است که آثار تعداد زیادی از نویسندگان در دوره های زمانی مختلف را به هم پیوند می زند. برخی دیگر نیز بر این باور هستند که او، نغمهسرا و شاعری نابینا در دربار در قرن هشتم پیش از میلاد مسیح بوده است.
اغلبِ یونانیان باستان اعتقاد داشتند که «جنگ تروآ» در قرن یازدهم یا دوازدهم پیش از میلاد به وقوع پیوست، اما در مقیاسی کوچکتر از چیزی که در داستان ها و افسانه ها به تصویر کشیده می شد. در طول «قرون وسطی» و «رنسانس»، پژوهشگران باور داشتند که «جنگ تروآ» از اساس ساختگی بوده است، اما باستانشناسان و زمینشناسان طی صد سال اخیر، مکان هایی را حفاری کردهاند که از نظر «توپوگرافیک» (فن نقشهبرداری از سطح زمین)، با جغرافیای «تروآ» و محیط پیرامون آن (طبق توصیفات ارائه شده در حماسه «ایلیاد») سازگاری دارد. امروزه، اغلب پژوهشگران در مورد این موضوع اتفاق نظر دارند که «یونانیانِ میسنی» در قرن یازدهم پیش از میلاد به شهری به نام «تروآ» یورش بردند، اما جزئیات نبردی که در حماسه های «ایلیاد» و «ادیسه» توصیف شده، خیالی است.
«ادیسه» دنبالهای بر «ایلیاد» است و این دو حماسه، نخستین آثار شناخته شده در ادبیات غرب در نظر گرفته می شوند که تأثیری گسترده بر اغلب نویسندگان و فیلسوفان در یونان باستان و همچنین بر اشعار حماسیِ خلق شده در زمان امپراتوری روم، «قرون وسطی»، و «رنسانس»، از جمله آثاری همچون «آنهاید»، «کمدی الهی»، و «بهشت گمشده» داشتهاند. همچنین، برخی از پژوهشگران به شباهت های میان «ادیسه» و «حماسه گیلگَمِش» اشاره کردهاند: شعری متعلق به بینالنهرین که قدمتش به قرن هجدهم پیش از میلاد بازمی گردد.
ای الهه شعر، درباره دلاوری که هزار چارهگری داشت و چون حیلت های او، ارگ متبرک «تروآ» را از پای افگند، آنهمه سرگردانی کشید، شهرها را دید و به آداب و رسوم آنهمه مردم پی برد، با من سخن گوی! چون برای رهاییِ جان خویشتن و بازگشت همراهانش کشمکش می کرد، چهسان دل وی آزرده شد! اما با آنکه دلخواه وی بود، نتوانست ایشان را برهاند: آن نابخردان که گاوان «هلیوسِ» بلندپایه را در شکم فرو بردند، کورکورانه به کام مرگ رفتند. وی ایشان را از بازگشت بازداشت. ای الههزاده «زئوس»، از هر جا که می خواهی، این سرگذشت ها را برای ما نیز بسرای.—از حماسه «ادیسه» اثر «هومر»
سرنوشت
سه نیروی متمایز، به زندگی زنان و مردان در حماسه «ادیسه» شکل و جهت می دهد: سرنوشت، مداخله خدایان، و اعمال خود انسان ها. سرنوشت، فرا رسیدن مرگ در میانهی زندگی است—مقصدی که هر مرد و زن درنهایت به آن خواهد رسید.
با این که سرنوشت، مقصد نهایی را تعیین می کند، ماهیت و چگونگیِ سفر به سمت سرنوشت، به اعمال و رفتارهای خدایان و انسان ها بستگی دارد. گاهی یکی از خدایان، علیه یک انسان یا گروهی از انسان هایی که به خاطر رفتاری مشخص، خشم او را برانگیختهاند، دست به اقدام می زند؛ مانند زمانی که «پوسایدن» (یا «پوزیدون»)، تلاش ها و نقشه های «ادیسیوس» برای بازگشت به خانه را نقش بر آب می کند تا به خاطر کور کردن پسرِ «پوسایدن» یعنی «پولیفموس»، از او انتقام بگیرد. در اینگونه از مواقع، اقدامات ویرانگر خدایان معمولا تأثیری مانند بلایای طبیعی در زندگی انسان ها دارد: آن ها مسیر زندگی انسان ها را دگرگون می کنند اما آزادی انسان ها برای تصمیمگیری در میان ویرانه ها را از آن ها نمی گیرند.
گاهی نیز یکی از خدایان به کمک یک انسان یا گروهی از انسان های موردعلاقهی خود می رود؛ مانند زمانی که «آتنا» به «ادیسیوس» کمک می کند تا در مسیر بازگشت از «ایتاک»، هویت خود را مخفی نگه دارد. اما در اینگونه از مواقع، مرز میان «اراده آزاد» در انسان ها و مداخلات خدایان ممکن است کاملا محو شود. به عنوان نمونه، «آتنا» از طریق بخشیدنِ شجاعت به «تلخاموس»، به او کمک می کند تا دست به اقدام بزند؛ اما آیا «آتنا» در این موقعیت، زور و قدرت جسمانی «تلخاموس» را با ارادهی خود افزایش داده است، یا صرفا مانند یک دوست خردمند به «تلخاموس» کمک کرده است تا به درکی بهتر از توانایی های ذاتی خود برسد؟ این موضوع که آیا خدایان، رفتارهای انسان ها را تغییر می دهند یا فقط به آن ها الهام می بخشند تا از «اراده آزاد» خودشان پیروی کنند، هیچ وقت به شکل کامل آشکار نمی شود.
زیرکی
در داستان «ادیسه»، ویژگی هایی همچون زیرکی، استتار، و خویشتنداری، ارتباطی نزدیک با یکدیگر دارند—از برخی جهات، آن ها وجوهی گوناگون از یک مفهوم هستند. «ادیسیوس»، در بسیاری از موقعیت ها در طول سفر خود، هوشمندانه و با زیرکی عمل می کند، چرا که برای زنده ماندن در این دنیای باستانیِ سرشار از خدایان و هیولاها، به هوشمندی و زیرکی نیاز است. «ادیسیوس» اغلب هویت خود را پنهان نگه می دارد—گاهی برای جان به در بردن از چالشی دشوار (مانند زمانی که در غارِ «پولیفموس» ادعا می کند که نامش «هیچکس» است) و گاهی برای رسیدن به یک هدف (مانند زمانی که ظاهر فردی تهیدست را به خود می گیرد).
«ادیسیوس» همچنین توانایی این را دارد که احساسات خود را از اعمال خود جدا کند. او که «جنگجویی زیرک» نامیده می شود، اغلب بر اساس نقشه های از پیش تعیین شده، و نه احساساتش در آن لحظه، در مورد اقدامات خود تصمیمگیری می کند. وقتی «ادیسیوس» شاهد خورده شدن همراهانش توسط غول های تکچشم (سایکلاپ ها) است، در همان لحظه، از روی خشم و اندوه، به غول ها حملهور نمی شود، بلکه با مهار خشم و اندوه خود، نقشهای را به وجود می آورد که به او فرصت می دهد به همراه تعدادی از افراد خود از غار بگریزد. خویشتنداریِ «ادیسیوس»، در صحنهی مواجههی او با «سایرِن ها» نمادپردازی می شود: او برای در امان ماندن از وسوسهی «سایرن ها»، از افراد خود می خواهد که او را با طناب به دکل کشتی ببندند.
در آن هنگام همه کسانی که از مرگ نابهنگام رسته بودند، از جنگ و دریا رهایی یافته و در سرای خود بودند. تنها «ادیسیوس» خواستار بازگشت خویش و دیدار زن خویشتن بود. فرشتهای دریایی، «کالیپسو»، الههای بلندپایه، او را در غارهای ژرف خود نگاه می داشت و در این آرزو می سوخت که همسر او شود. اما چون گردش چرخ زمانه به سالی رسید که خدایان بازگشت او را به کانون خانواده در «ایتاک» مقدر کرده بودند، آنگاه هم در میان خویشاوندانش هنوز رنج های او به پایان نرسیده بود. خدایان را دل بر او می سوخت، همه به جز «پوزیدون» که کینهی فرونانشستنیاش، «ادیسیوسِ» آسمانینژاد را تا بازگشت به کشورش دنبال می کرد.—از حماسه «ادیسه» اثر «هومر»
خاطرات
خاطره در حماسه «ادیسه»، مایهی اندوهِ تعداد زیادی از کاراکترهاست، اما همچنین در بسیاری از مواقع، نقش یک راهنما را برای انجام کار درست ایفا می کند. «پنلوپه» به همسرش، «ادیسیوس»، وفادار می ماند چون او را به خاطر می آورد و به یاد او غصه می خورد. وفاداری او مورد تحسین خدایان قرار می گیرد—به همانگونهای که بیوفاییِ همسرِ «آگامِمنون» خشم آن ها را برمی انگیزد. «ادیسیوس» نیز در اعماق قلب خود، به یاد و خاطرهی «پنلوپه» وفادار می ماند، حتی در طول هفت سالی که به اجبار در کنار «کالیپسو» می گذراند، و این خاطرات در ذهن «ادیسیوس»، انگیزهی او برای بازگشت به خانه را زنده نگه می دارد.
اگر خاطره را یک راهنما برای تصمیمگیری در نظر بگیریم، به این صورت، از دست دادن خاطرات در اغلب اوقات به معنای از دست دادنِ انگیزه ها خواهد بود—چون این انگیزه های انسان هاست که باعث می شود آن ها دست به اقدام بزنند. «لوتوفاگ ها»، «سرسی»، و «سایرن ها» قربانیان خود را افسون می کنند، به همانگونهای که نغمهسرایان، شنوندگان خود را افسون می کنند؛ اما این نغمه ها به جای از بین بردن خاطرات، به آن جان می بخشد. حماسه «ادیسه» نیز چنین نغمهای بود: افسونی از خاطره و اندوه.