با تقلا با قیدهای روی صندلی دندانپزشکی، بوی سیر سادیستی و شیطانی او را حس کردم. چراغ ها کم شد. ترور من می دانستم که چه چیزی در راه است - مته. در حالی که مته چرخان در عمق دندانم فرو میرفت، خودم را محکم نگه داشتم. سیستم عصبی من اتصال کوتاه پیدا کرد. من فقط ستاره ها را دیدم. او نیشخندی زد: «درد؟ من تازه دارم شروع می کنم.» احساس وحشت کردم.
«اکنون، میتوانید اینجا روی صندلی بنشینید در حالی که من عمیقتر، بسیار عمیقتر تمرین میکنم... یا میتوانید اکنون فرار کنید و به جستجویی برای تجارت بازاریابی شبکهای خود بروید. طرد تنها چند قدم با شما فاصله دارد.»
من پاسخ دادم: "عمیق تر مته کن!"
مته دندانم را سوراخ کرد و حالا وارد فکم شد. میتوانستم احساس کنم خون در دهانم میریزد.
دندانپزشک فریادهای خفه ام را به عنوان یک چالش در نظر گرفت. «حالا چطور؟ برای اکتشاف آماده هستید؟»
البته من پاسخ دادم: «عمیقتر حفاری کن!»
ترس، تعلل، استرس، اضطراب، تنگی نفس و بی انگیزگی. قبل از جراحی دندان چه احساسی داریم؟ طرز فکر ما چیست؟
کتاب نتورکر خوشحال