ویلیام وارویک به درجه گروهبان کارآگاه ارتقا یافته، اما همزمان با این ارتقا به همراه بقیه اعضای تیمش به گروه موادمخدر منتقل شده است. آنها بلافاصله مأموریت مییابند عاصم رشیدی، فروشنده بدنام مواد مخدر، که شبکه گسترده تولید و پخش مواد مخدر خود را در خارج از لندن راه انداخته دستگیر نمایند.
با پیشروی تحقیقات، ویلیام با دشمنان قدیمی و جدید روبهرو میشود؛ آدرین هیث، دوستی از زمان مدرسه، که حالا به یک دلال خیابانی تبدیل شده و ویلیام او را متقاعد میکند برای پلیس خبرچینی کند و مایلز فاکنر سرمایهدار، که ارتکاب یک اشتباه او را گرفتار میلههای زندان میکند. در این ضمن، ویلیام و نامزدش بث در حال آمادهسازی برای مراسم ازدواج خود هستند اگرچه سورپرایز ناخوشایندی در محراب کلیسا منتظر آنهاست.
تیم ویلیام شبکه مجرمانهای را به دام میاندازند که هیچکدام تا به حال با چنین موردی مواجه نشدهاند، در این ضمن ویلیام دام دیگری طراحی میکند که مجرمین اصلا انتظارش را نداشتند، دامی پنهان در ملأعام.
کتاب پنهان در ملاعام