کتاب این جا

here
مجموعه شعر
کد کتاب : 10752
مترجم : بهمن طالبی نژاد

شابک : 9786002294043
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 70
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب این جا اثر ویسواوا شیمبورسکا

مجموعه ای هیجان انگیز از شعرهای ویسواوا شیمبورسکا. وقتی که کتاب اینجا در لهستان منتشر شد ، منتقدین با تعجب گفتند: "چگونه است که او هربار بهتر می شود؟" این نوزده شعر ، توسط بهمن طالبی نژاد و با راهنمایی ها و کمک های آنا مارچینوفسکا که خود لهستانی است به فارسی ترجمه شده است. booklist درباره ی این کتاب نوشته است:"هیچ خواننده ای ، حتی کسانی که شعر دوست ندارند ، نباید از افشاگری های روشنگرانه ی برنده جایزه نوبل شیمبورسکا بی بهره بمانند [...] شیمبورسکا به شدت طعنه آمیز و فلسفی است و به دقت به پدیدار رویاها و گریزان بودن معنا می پردازد. این مجموعه ی شعر که شامل اشعاری است که به صورت مرتب در این کتاب جمع آوری شده اند بسیار دلپذیر و ژرف هستند. "
در بخشی از شعر افکاری که در خیابان شلوغ به سراغم می آیند می خوانیم:
چهره ها.
میلیاردها چهره بر گستره زمین.
هر یک متفاوت از چهره هایی که بوده اند و خواهند بود.
ولی چه کسی حقیقت طبیعت را درمی یابد؟
شاید از رشد بی وقفه اش خسته شده
و ایده های گذشته اش را تکرار می کند.
با نقاب های کهنه بر چهره ما.

شاید ارشمیدس است که از کنارت رد می شود در لباس جین،
کاترین کبیر در لباسی ارزان،
چند تایی فرعون با کیف دستی و عینک!

کتاب این جا

ویسواوا شیمبورسکا
ویسواوا شیمبورسکا یا ویسلاوا شیمبورسکا شاعر، مقاله نویس، مترجم لهستانی است. او در سال ۱۹۹۶ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. داوران کمیته ادبی جایزه نوبل در توصیف وی، او را موتسارت شعرخوانده بودند. کسی که ظرافت های زبانی را با شور و هیجان های بتهوونی در هم آمیخته بود.اشعار وی به زبان های انگلیسی و بسیاری از زبان های اروپایی، چینی، فارسی، عبری و عربی ترجمه شده است. چندین مجموعه شعر و کتاب هایی بسیاری که ترجمه او از زبان فرانسه به زبان لهستانی است، در کنار ده ها مقاله ادبی دیگر از او برجای مانده است.
قسمت هایی از کتاب این جا (لذت متن)
با خدا مناجات می کرد با تمام وجود از او می خواست که شاد و سپیدروی شود و اگر برای این تغییر دیر شده باشد اقلا خدای متعال، ببیند که وزنم چه قدر است، و حداقل آن را نصف کند. ولی خدای مهربان جواب داد: نه. دستش را روی قلبش گذاشت گلویش را معاینه کرد، سرش را نوازش کرد. و گفت: وقتی همه این ها تمام شد «تو با آمدنت به نزد من، مرا شاد می کنی آرامش سیه چهره من، خوش صدای من.»

تندبادی/ درشب همه ی برگ های درختان را کنده است/ تنها یک برگ/ باقی مانده/ رقصنده ای تنها بر شاخه ای برهنه/ با این مثال خشونت ادعا می کند/ که بله البته گاه به گاه لطیفه ی کوچکی را دوست می دارد