داستان علاقه و دلبستگی شدید یک شاعر به دختری زیبا، تنها و مغموم به نام کبوتر. کبوتر که برای عمل به وصیت عمه اش، مریم، از بصره به سماوه و خانه ای که روزی او در آن زندگی می کرده، آمده است؛ بعد از دیدن اصرار زیاد حزین، او را به خانه اش دعوت می کند و از داستان زندگی عمه اش و تقدیر قربانی شدن او، برایش می گوید.