در روزگاری که خشونت و تمام مصادیق آن از جامعه حذف شده است، مردم برای پاکسازی کدورت ها و تلطیف روان خود روزانه به «روانبانی» مراجعه می کنند و «تز» (تراشه زندگی) مصرف می کنند. به ظاهر جرم و جنایتی وجود ندارد و پلیس به شکل امروزی در جامعه حضور ندارد.
در چنین آرمان شهری جسد زن جوانی که به خون آغشته شده بود، در انظار عمومی کشف میشود بهرنگ، نیروی طح سیاه ادارهمحاپاک (محافظت و پاکسازی) که توان روانی بالایی دارد، مامور پیگیری این قتل می شود و در این راه از کتی، نیروی مخفی محاپاک، کمک می گیرد، این دو برای کشف حقیقت به روش های منسوخ پلیس قدیم روی می آورند و در این راه به لایه های زیرین جامعه که بر خلاف ضاهر آن عاری از خشونت نیست، پا می گذارند.
عماد پیاده شد، در صندوق را باز کرد. تز خام توی صندوق داشت و سرنگ و داروی بی هوشی آی که قبل از رفتن به میدان راه اهن، از ناصرخسرو خریده بود. داروی بی هوشی را کشید داخل سرنگ و صندوق را بست. با سرعت در عقب تاکسی را باز کرد و قبل از اینکه رویا فرصت کند واکنشی نشان دهد سرنگ را محکم در ران او فرو کرد.
کتاب خیلی خوبیه ارزش خوندن داره واقعا عالی نوشته شده
من از روی عکس میگم با یک رمان وقت هدر بده روبه رو هستیم
شما از روی عکس قضاوت میکنید لطفا کامنت نذارید
واقعا برات متأسفم که از روی جلد تشخیص میدی که این کتاب بدیه!
چه آدم سطحی نگری!
اتفاقا من ب خاطر عکس جلدش میخام بخرم:)