گذشته از اینکه قالب قصیده بیشتر در خدمت قدرت بوده و قالبی درباری است : به نظر میرسد صورت شعری آن نیز برگرفته از ساختار جامعه و قدرت است. در واقع صورت شعری قصیده هیچ فرقی با ساختار جامعه خودکامه ندارد. همانگونه که در جامعه خودکامه یک تن فرمان میدهد و بقیه فرمان میبرند در قالب قصیده نیز چنین است: قافیه (شاه) حکم میراند و ابیات (رعیت) در مقابلش گردن خم میکنند. میتوانیم ((وزن)) را هم در کنار قافیه قرار دهیم. در جامعه، شاه و در قصیده، قافیه همهکاره است.
نیما با دگرگون کردن شعر، دگرگونی جامعه را فریاد میزند: جامعهای خوابزده و عقب مانده که نیما در فکر بیدار کردن و مدرن کردن آن است. جنبش نیمایی به ظاهر جنبشی بود در مقابل شعر کلاسیک اما در لایه زیرین خود جنبشی بود علیه استبداد و کهنگی و خودکامگی .جنبشی بود علیه نظام شاه و رعیتی، علیه ((ظلالله)) بودن شاه. جنبش نیما دو لایه داشت :لایه ظاهری و ادبی و لایه زیرین و سیاسی. نیما در ظاهر قواعد شعر کلاسیک را به هم ریخت اما در باطن علیه ساختار سیاسی جامعه عصیان کرد. محوریت قافیه در شعر در واقع همان محوریت شاه در جامعه است و نیما علیه این نگرش عصیان کرد. نیما رادیکال نیست : یعی به تمامی مخالف قافیه و وزن(شاه) نیست. اعتراض او به همهکاره بودن و استبداد و استبداد قافیه است اما شاملو رادیکال است یعنی وجود وزن و قافیه(شاه) را برنمیتابد. او یک آنارشیست است. مساله او علت وجودی وزن و قافیه (شاه) است. چرا باید باشد؟ شاملو میخواهد آزاد باشد. او از قدرت و استبداد خسته است: دنبال رهایی است : این رهایی خود را در شعر نشان میدهد :رها کردن شعر از قیود سنتی...
کتاب نفی قافیه نفی استبداد