در قرن دوم هجری و پس از آن، شهرهای خراسان به ترکیبی شگفتآور از علوم اسلامی، به ویژه حدیث و تصوف، پرداختند. این فعالیتهای علمی علاوه بر تأثیر بر زمینه ادبی و ادب فارسی، تأثیر عمیقی بر تمدن اسلامی داشت. خراسان به مرکزیت علوم اسلامی تبدیل شد و در طول قرون، این نسلهای جدید تولیدات فراوانی در این زمینه داشتند. اما باید توجه داشت که خراسان نیز با حملات متعددی که از سوی ماوراءالنهر به آن شد، ضربات قابل توجهی را تحمل کرد. دولتهای تازهای به قدرت آمدند که تأثیرات منفیای بر وضعیت تمدنی خراسان داشتند و به تدریج در عرصه تمدن اسلامی حضور پیدا کردند. حملات مغول به خراسان به نظر میآید که نه تنها زمینه تمدن اسلامی را تحت تأثیر قرار داد، بلکه بخشی از تمدن اسلامی را نیز نابود کرد. با این حال، جامعه پویای خراسان بعد از مدتی از ضربه مغولیها، دوباره به نفس کشید و حیات خود را ادامه داد. اما باید توجه داشت که این حیات به گونهای بود که تمدن اسلامی را به خوبی بازنشانی نکرد و از میراثهای ادبی و فرهنگی کمتری به جا گذاشت. به این ترتیب، خراسان در معنای واقعی کلمه به نسلهای بیتاریخ منجر شد و ارتباطش با میراث گذشته به طور قابل توجهی کاسته شد.
کتاب «حیات علمی در نیشابور» به تحلیل زندگی علمی در نیشابور از سال 290 تا 548 میپردازد، دورانی که نیشابور در آن به عنوان مرکزی برای توسعه علوم اسلامی برجسته بود. در این دوره، مختلف گروههای علمی، مدارس متعدد و مکتبهای متنوع در شهر فعالیت میکردند. بزرگترین موسوعه درباره علمای نیشابور، حاکم نیشابوری در تاریخ خود نوشته است، اگرچه بخشی از آن مفقود شده است. امروزه، تحقیق درباره تاریخ فرهنگی نیشابور، یا به عبارتی حوزه تمدنی آن، در میان ایرانیان به ندرت انجام میشود، اما استاد شفیعی کدکنی به تازگی بخشی از تحقیقات خود را به بررسی اندیشههای موجود در این ناحیه اختصاص داده است.