کتاب گذشته نگذشته

Hauntings: Dispelling the Ghosts Who Run Our Lives
کد کتاب : 113101
مترجم :
شابک : 978-6226014137
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 290
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2013
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب گذشته نگذشته اثر جیمز هالیس

کتاب « گذشته نگذشته» نوشته « جیمز هالیس» به همت نشر بنیاد فرهنگ زندگی منتشر شده است.

زندگی از ما چه می‌خواهد و چگونه باید به آن فراخوان پاسخ دهیم؟
آیا ما اینجا هستیم که فقط گونه را از نو تکثیر کنیم؟
آیا واقعا هیچ کدام از ما باور داریم که اینجا هستیم تا پول در بیاوریم و سپس بمیریم؟
آیا زندگی در نهایت اهمیت دارد و اگر چنین است چگونه و به چه شکلی؟
کدام هوش راهنما تارهای زندگینامه فردی ما را می بافد؟
کدام شکارچیان دنیای نامرئی روایت های متعدد زندگی روزمره را نیرو می بخشد، جان می بخشد و هدایت می کند؟

در گذشته نگذشته، جیمز هالیس با بررسی تداوم گذشته در تأثیرگذاری بر زندگی آگاهانه و حال ما راهی برای درک آنها ارائه می دهد و خاطرنشان می کند که درگیری با رمز و راز چیزی است که زندگی از هر یک از ما می خواهد. از چنین درگیری‌هایی، ممکن است زندگی عمیق‌تر، متفکرانه‌تر و سنجیده‌تر حاصل شود.

کتاب گذشته نگذشته

جیمز هالیس
دکتر جیمز هالیس رییس انستیتو یونگ واشنگتن و یکی از برجسته‌ترین روانکاوان یونگی (پیرو مکتب پروفسور کارل گوستاو یونگ) است. او در ایالت ایلینوی آمریکا متولد شد و در سال ۱۹۶۲ از دانشگاه منچستر فارغ‌التحصیل شد. جیمز هالیس پیش از آن که مجدداً بین سال‌های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲به عنوان یک روانکاو پیرو مکتب یونگ در انستیتو یونگ زوریخ آموزش ببیند، مدت ۲۶ سال در کالج‌ها و دانشگاه‌های متعددی به تدریس علوم انسانی پرداخت..
نکوداشت های کتاب گذشته نگذشته
James Hollis is the most lucid thinker I know about the complexities and complexes that interfere with living a full life. . . . He is one of our great teachers and healers.
جیمز هالیس شفاف ترین متفکری است که من در مورد پیچیدگی ها و عقده هایی که زندگی کامل را مختل می کنند، می شناسم. . . . او یکی از معلمان و درمانگران بزرگ ماست.
Stephen Dunn

قسمت هایی از کتاب گذشته نگذشته (لذت متن)
بار‏ها و بار‏ها افراد معقولی را می ‏بینم که شکایت دارند که کلا حال خوبی ندارند و آرزوی چیزی متفاوت را دارند. شغلشان خوب است، ازدواج خوبی داشته‏ اند، رابطه‏ شان با خود زندگی خوب است... اما یک چیزی درست نیست. وقتی که فرد در برابر این کسالت مقاومت می ‏کند، بارها و بارها می ‏شنود: «اما خب من همینم.» «من حالا دیگر برای تغییر زیادی پیرم چون... من خیلی به بازنشستگی نزدیکم. ما پول لازم را نداریم. بچه ‏ها درک نمی‏ کنند.» و مواردی از این دست. شاید تمام این «حقیقت»های ظاهری درست باشند، اما عذاب روانی تقریبا هرگز ربطی به موضوع ظاهری ندارد. دیر یا زود مسئله واقعی را در یک عقده، در یک مفهوم دارای بار عاطفی، در یک پیام اکتسابی که سر راه رشد می ‏ایستد، خواهیم یافت.

اگر این پیامی را که باعث گیرافتادنمان شده است را تجزیه وتحلیل کنیم، در آن یک درماندگی اکتسابی را می‏ یابیم، یا یک ایده که تجربیاتمان آن را عمیقا تقویت‏ کرده ‏اند، یا یک نصیحت یا سرزنش که راهش را به همه جا باز ‏کرده و مانند یک شبکه تکثیر شده است و ما در آن ها با تمام هزینه‏ های جانبی‏ شان گیر افتاده ‏ایم و بی ‏حرکت مانده ‏ایم. همان طورکه می ‏دانیم، زندگی همیشه قدرتمند‏تر، تحمیل‏ کننده ‏تر و رام‏ نشدنی ‏تر از آن است که بتوانیم به صورت خودآگاه مدیریتش کنیم. بااین همه باز هم از ما می‏ خواهد که برخیزیم و خودمان را نشان دهیم و بر سر قرارمان با او حاضر شویم. آنچه باعث گیرافتادن این آدم ‏های معقول شده است، فقدان میل و خواسته نیست، زیرا میل و خواسته همیشه حتی در دوران افسردگی در ما وجود دارد و موتور زندگی است. بلکه عامل گیرافتادن یک اختاپوس فرضی است که بالا سر روح پرسه می‏زند و تهدید می ‏کند که او را خواهد بلعید؛ یک مار بوآ که همان گذشته له کننده و پر‏فشار است که به روح فشار می آورد. اما این جانوران چیستند؟ چه چیزی به آن ها قدرت می ‏دهد؟ حضور آن ها میراث ناتوانی کودکی و دامنۀ قدرت ‏های اطرافمان در آن است.