ایزابل مک آووی پشت میز مرتبش نشست و به عکس آدم های مهم زندگی اش در قابهای نقره ای اطرافش خیره شد عکس دختر بزرگش تئو درآغوش پوتنام وقتی سه ماهه بود عکسی از ژیلا در دو سالگی در حالی که دستانش را به کمر زده و خشمگین بود و با هر بار دیدن آن عکس لبخندی و لبانش می نشست ژیلا در بین آنها مانند یک افسر آموزش مهارت های نظامی بود که تئو شخصیت بلندپروازی داشت و از بدو تولد همچون پدرش پوتنام آرام و ماخوذ به حیا بود. گویی هردوشان متعلق به جهان دیگری بودند و برای زندگی در این دنیا ساخته نشده بودند عکسی از دیکلان نیز در کنار عکسی از کودکی انا به چشم می خورد که در آن لبخند بزرگی به لب داشت و خوشحال ترین انسانی بود که ایزابل در زندگیش سراغ داشت از همان ابتدا شادی و شوخ طبعی از چهره اش پیدا بود عکسی از ایزابل با هر سه دخترش نیز به چشم می خورد که چند سال قبل در سفری به ایتالیا گرفته شده بود و در آن تئو حسرت زده ژیلا ناراحت و اونا خندان و ایزابل پلی بین این سه نفر بود . شخصیت شان در سنین ۳۷ و ۳۲ و ۲۶ سالگی تغییر نکرده بود و به همان زن هایی تبدیل شده بودند که در کودکی از آنها انتظار می رفت ایزابل باورش نمی شد این سالها چقدر سریع گذشتند تئو طی ۱۶ سال اخیر خودش را وقف مراقبت و رسیدگی است و قرار در هند کرده بود ژیلا غرق در کسب و کار و کارآفرینی اش بود و اونا در توسکانی به بچه هایش شوهرش و خانواده اش می رسید و به آنها عشق می ورزید و ژیلا در نیویورک شهر زادگاهش ماند. ایزابل پس از سال ها مدیریت یک گالری خیلی معتبر در مرکز شهر حالا یک مشاور هنری خصوصی بود و مشتری های خاص خود را داشت کلکسیونرهای معروف آثار هنری تازه به دوران رسیده هایی که به دنبال خرید تابلوهای مهم برای به رخ کشیدن ثروت شان و تحت تاثیر قرار دادن دوستانشان بودند از جمله مشتریانش بودند. برخی از آنها فقط می خواستند از ایزابل یاد بگیرند برخی دیگر فقط به دنبال پول خرج کردن و چند نفری هم بودند که درک عمیقی از هنر داشتند و از کار با تمام آنها لذت می برد و کسب و کارش را از خانه اش اداره می کرد خانه ای در شهری کوچک و زیبا در خیابان هفتاد و چهارم شرقی که در ۲۷ سال اخیر در تملکش بود و از آن برای نمایش و فروش آثار هنری استفاده می کرد خانه های بین قصه گویی به طور خاص برای و دخترانش که در آن بزرگ شده بودند ساخته شده است با کمک پوتنام بود که توانست خانه را بخرد و کسب و کارش که از همان ابتدا به سرعت بال و پر گرفت را راه اندازی کند. ثروت گزافی نداشت اما برای گذراندن زندگی کمک به فرزندانش در مواقع نیاز و لذت بردن از یک زندگی دلنشین پول کافی داشت سلیقه و ذائقه درونی اش در شیوه ساده شیک و فروتنانه لباس پوشیدنش نمود می یافت در سن ۵۸ سالگی هنوز زیبا بود.
حس قشنگی از جنگیدن یه زن برای زندگی بهم داد