زو و رز هورگان به عنوان دو خواهر خیلی به هم میآمدند موهای درخشان زوه مشکی و صاف بود و رز موهای فر بلندی داشت که مانند حالی دور تا دور سرش را میگرفت قیافه زو گرچه برای کودکی به این کوچکی خیلی خشک و جدی بود ولی زیبایی خاصی داشت روز همچون یک فرشته بود و اندامی تپل و صورتکی گرد و همیشه خندان داشت. زو و بلند و چهارشانه بود و دستها و پاهای کشیده ای به سان یک کره اسب داشت. روز به هیچ وجه خشک و اتوکشیده نبود بلکه مهربانی و عطوفت از وجناتش میبارید قبل از آنکه سلام گفتن یاد بگیرد همه را می بوسید در کودکی بی نهایت در باغ و زو خجالتی بود داشتن رز بیباک و دوست داشتنی به عنوان خواهر کوچکتر همواره به او دل و جرأت می داد روز عاشق این بود که همیشه به عنوان خواهرش برود و این مسئله به عزم زور را آزار می داد به خصوص وقتی که یکی از اسباب بازی هایش را برمیداشت و پا به فرار می گذاشت رو به این جهت شدیدا خود توبیخ می کرد. سه ساله بود که خواهرش روز به دنیا آمد و از همان بدو تولد با شگفتی به او در گرو وارش خیره می شد روز از همان ابتدا پیوند عمیقی با او برقرار نمود و هرزمان زو وارد اتاق می شد گل از گلش میشکفت. شش سال داشت که پزشکان تشخیص دادند روز مبتلا به سرطان خون از زوم معنی این کلمه را نمی دانست مادرش برایش توضیح داد یک بیماری در خون رز که باید درمان هایی در پشت سر بگذارد...
کتاب نیمه تاریک