همة ما مثل کبوتر با کبوتر باز با باز را شنیدهایم. بنابراین میدانیم که این مثل فقط دربارة پرندهها نیست. بلکه در مورد انسانها نیز صدق میکند. چه پولدار و چه فقیر و یا حتی طبقه متوسط جامعه و مردم عادی. همانطور که برایتان توضیح دادم، انسانها هم سیستمها و شبکههای خاص خود را دارند. سیستم فقیرانه برای مردم فقیر، سیستم قدرتمندانه برای مردم ثروتمند و سیستم معمولی برای مردم عادی. پدر پولدار اغلب میگفت: اگر میخواهی ثروتمند شوی، باید تلاش کنی تا در سیستم افرادی وارد شوی که از تو پولدارتر و ثروتمندتر هستند. چون آنها آنقدر قدرتمند هستند که میتوانند به تو کمک کنند تا تو هم در شرایط بهتر قرار بگیری. او همچنین میگفت: بسیاری از افراد سالها از عمر خود را در سیستمهایی تلف میکنند که هرگز نمیتوانند پیشرفت کنند. همین جا لازم است بگویم که هدف اصلی نگارش این کتاب معرفی چگونگی طراحی سیستمها و شبکههاست و اینکه افراد چگونه باید سیستمها را شناسایی کنند و جایگاه خود را در آنها حفظ کنند.
در حال حاضر اگر قرار است که وارد یک سیستم شوید و یا به سیستمی وارد شدهاید و میخواهید آن را ارزیابی کنید، باید از خود بپرسید که آیا ماندن در آن سیستم میتواند به شما کمک کند و یا سرمایهای وارد جیبتان کند؟ آیا با صرف وقت و انرژی در آن سیستم میتوانید سرمایهای برای خود جمع کنید و پولدار شوید؟ هنگامی که پانزده سال داشتم، پدر پولدار دربارة روشی برایم حرف میزد که با آن میتوانستم وارد سیستمهایی شوم که برایم سودآور هستند. حرفهای پدر برای من بسیار بسیار جالب و بامعنا بودند و من در مقابل همکلاسیهایم که فقط به فکر گرفتن نمرات خوب در کارنامههایشان بودند، از مطالب و موضوعات بیشتری سر در میآوردم و دلم میخواست وارد گروههایی از افراد شوم که پولدار هستند و به واسطة پول و سرمایة آنها بتوانم صاحب پول و سرمایه شوم. دلم میخواست از راه کاملا قانونی و سالم صاحب آنچه که میخواهم بشوم. احساس میکردم که تصمیم بزرگی گرفتهام و برای تحقق بخشیدنش باید تمام تلاش خود را به کار بگیرم. البته چون در آن زمان فقط 15 سال داشتم، همه تصور میکردند که در رویاپردازی و خیالبافی هستم. اما من به چیزی فراتر از خیال و رویا فکر میکردم و تصمیم جدی داشتم. پدر پولدار دائما از من میخواست که در هر زمینهای مراقب باشم و هوشیارانه عمل کنم. او از من میخواست که خوب گوش دهم و حقایق را از خیالات و توهمات جدا کنم تا به نتیجه اصلی دست یابم. هر چه بیشتر پیش میرفتم و به جزئیات حرفهای پدر فکر میکردم، گیجتر میشدم. از پدر خواستم که موضوع را برایم موشکافی کند. او گفت: منظورم این است که چون تو در حال حاضر هیچ کار و درآمد و سرمایهای نداری، باید تلاش کنی تا دوستان خوبی پیدا کنی. انتخاب دوستانی که بتوانند برای تو سودرسانی کنند، مهمترین اصل ورود به یک سیستم یا شبکه است. دوستانی که هم برایت سرمایه هستند و هم راهنما.
کتاب مدرسه تجارت