اینکه "دازاین چیست؟" یا تحدید حدود دازاین و به دیگر تعابیر: معلوم کردن تعینات و تشخصات وجودی او یا پرسش از هویات و خصایص و قیودی که در او هست، در مباحث وجودی هایدگر همواره مسئله ای بنیادین بوده است؛ به خصوص از نیم سال تابستانی ۱۹۲۳، که در درسگفتار هستی شناسی تأویل به فعلیت دازاین برای اولین بار در قلب اندیشه اش می نشیند. اولویت و بنیادین بودن پرسش دازاین چیست؟ در اندیشه او تا پایان دوره هستی شناسی مبنایی در نیمه دوم دهۀ سی سده پیشین ادامه می یابد. در واقع در این دوره نسبتا طولانی از کار فلسفی هایدگر و پرسش او از وجود منوط به آن است که این اصطلاح اصلی فلسفۀ خود را تحدید حدود کند و اصلی ترین تعینات تشخصات و قیود آن را معلوم نماید. اصلا او مسئله وجودش را در همۀ صورتها و تقریرهایش و در تمامی شصت هفتاد سال زندگی فکریش همواره با ابتنای بر و ابتدای از مسئلۀ انسان می پرداخت. هایدگر هرگز پرسش اش از وجود این ام المسائل اندیشه اش را بدون پرسش از انسان طرح نمی کرد.