در این دو سال گذشته تمامی فعالیتهای کاری من بدون کوچک ترین مداخله ای از جانب والدینم پیش رفته اند. فعلا حق مالکیت اهرام ثلاثه را به یک تاجر غربی فروخته ام، از لئوناردو داوینچی یک دفترچه ی خاطرات گمشده جعل کرده ام و در یکی از حراجی ها به مزایده گذاشته ام، و بخش عظیمی از طلاهای عزیز جن و پری ها را از چنگ شان در آورده ام. اما مثل اینکه چیزی نمانده است دوران این آزادی ها به پایان برسد. همین حالا که این جملات را می نویسم، پدرم روی تخت بیمارستانی در هلسینکی خوابیده است و دوران نقاهت پس از دو سال اسارت در دست مافیای روسیه را می گذراند. بعد از آن شرایط سختی که پشت سر گذاشته، طبیعی است که هنوز بی هوش باشد؛ اما به زودی به هوش خواهد آمد و دوباره کنترل اموال فاول را به دست خواهد گرفت.