رمان تحقیقی «آواز خار» داستان دردآلودی از حقیقت تلخ حوادث روزگار است که در تربتجام یعنی بیلستان شور و شوق و عرفان، با پنجه شیطان آفریده شده است که هر کجا محضر خدا باشد، سایهی کریه شیطان فریب نیز قابل رویت است. «آواز خار» از نظر زبان، طراح آداب و رسوم محلی، امثال و حکم عرفانی، ترسیم پلیدیها، بیان عاشقانهها و ارایه راهکارهای اخلاقی و تربیتی، نمودی از دست انتقام طبیعت است. نویسنده در این رمان چنان محققانه به ترسیم آداب و رسوم مردم سامانی که این واقعیت در زمان دیرپا در آنجام اتفاق افتاده است پرداخته که خواننده را به حوزهای میبرد که سرچشمهی چشم بصیرت، مرز بیداری است.
بخشی از متن کتاب: درویشان مشغول ساختن عمارت خانقاه شیخ بودند.درودگران چوب می تراشیدند و و ناوه کشان،ناوه های سنگین گل را بر گردن نهاده و بام خانقاه را به گل می اندودند.موکب سلطانی با جلال و جبروت از دور نمایان شد.سلطان سنجر سلجوقی بود که با خدم وحشم از مرو به راه افتاده به قصد زیارت شیخ به معد آباد رسیده بود. مردی بلند قامت و درشت هیکل و با جمال به استقبال سلطان آمد مرد صورتی سرخ و سفید و محاسنی می گون داشت.بزرگی و صلابت از چهره اش هویدا بود.ژنده پیل بود چه در مقام و چه در اندام. مرد آستین از تراشه های چوب درودگران پر کرد و بر سر سلطان بزرگ پاشید.چشمان میشی رنگ درشتش را به او دوخت و با کلام نافذش با او سخن گفت: سنجر را نثار ما این است. سنجر گفت: ای شخ از تو کرامات بسیار دیده ام و حال به زیارتت آمده ام.از تو تقاضا دارم مرا از کاری که می کنم باز نداری.آنگاه سلطان با عظمت سلجوقی ناوه گل برگردن نهاد و به طرف بام رفت و گفت:وسیلتی برای آخرت نداشتم.اگر در روز قیامت پرسند که وسیله ای داری بگویم که ناوه کش احمد جامی ام.تراشه های چوبی که شیخ بر سر سلطان ریخته بود چرخ زنان در جوی آب پیش می رفتند و به چشم مردم چون قطعات زر جلوه گر می گشتند.
کتاب آواز خار