در یادداشت «تخت جمشید» از مجسمه های سنگی و سلسلهٔ پادشاهان هخامنشی و ساسانی در ایران یاد می شود. در این متن، نویسنده چگونگی فرار از زمان و بروز تضاد اندیشمندانه ای را بین ماندگاری نقش های برجستهٔ سلطنتی و کوچ فصلی عشایر ساکن در منطقه بررسی می کند. تصادفی نیست که کلمهٔ «گردوغبار» در این یادداشت پیوسته تکرار می شود. «گردوغبار» در این یادداشت ظاهر می شود تا تضاد میان نقش های جاودانه را در سنگ و عشایر نشان دهد. او می گوید: «قرن هاست عشایر از زمین های خلیج فارس و دریای خزر گذر کرده اند؛ بی آنکه ردپایی از خود در «گردوغبار» به جای بگذارند. مشکل حاکمان قدرتمند -چه تراژان، چه داریوش و چه شاپور اول- این است که آثار پرافتخارشان به «گردوغبار» تبدیل می شود.
مقدمه مترجم
پادشاهان ساسانی دستور داده بودند که 500 سال پس از تخریب تخت جمشید، این صخره ها را در زیر مقبره های باستانی اجداد هخامنشی برای تجلیل از دستاوردهای خود حکاکی کنند. داریوش، خشایار، اردشیر و داریوش دوم، زیر چهار بلوک سخت دفن شده اند. این بلوک ها مانند نمای چند کاخ بر طاقچه ای بلند بر فراز صخره تراشیده شده اند. اینجا عظمت خیره کنندهٔ تخت جمشید از میان رفته است. در اینجا غرور، جنگ طلبی، برتری بر دشمن، ظلم و تجمل غالب است. انسانی سوار بر اسب شیوۀ زندگی اش را برای آیندگان ثبت می کند. در این نقش ها یورش ستوران و تجلیل از شاهان سوارکار نمایان شده اند؛ تجلیل از چیرگی در سوارکاری میان صدای شیپورها و ابری از غبار و طنین صدای سم اسب ها بر زمین.
یادداشت پیکرهها و عشایر(تخت جمشید)