هایدگر معتقد است انسان موجودی منحصر به فرد است که وجودش دارای خصلت گشودگی نسبت به هستی است. اما انسانها از طرف دیگر ممکن است از هستی فاصله بگیرند، خویشتن واقعی شان را فراموش کنند و در نتیجه انسانیت خود را از خود سلب نمایند. به نظر هایدگر این وضعیت انسانهای معاصر است که پرسشگری اصیل راجع به وجودشان را با پاسخ های از پیش آماده ای که ایدئولوژی ها، رسانه های جمعی و فرهنگ تکنولوژیک مدرن برای آنها میسازند جایگزین کرده اند. در نتیجه هایدگر تلاش میکند تا برای مردان و زنان امروزی دوباره هستی را تبدیل به یک مسئله کند. او با واگشایی سنت نیهیلیستی فلسفه غرب که در آن هستی به محاق رفته است، درصدد گشودن افقی برای فهم هستی است. هایدگر با نگاهی به سرآغاز پیشاسقراطی تفکر غربی، خواستار آن است تا در پرتو تجربه اولیه یونانی از هستی راهی به سوی آن بگشاید. وی از این طریق در اندیشه عبور از نیهیلیسم و تدارک آغازی نو است.
(برگرفته از متن ناشر)