«تسلای فلسفه» اثری فلسفی-ادبی از آنیسیوس مانلیوس سورینوس بوئتیوس است. بوئتیوس این متن را در قرن ششم و در زمان حبس خود قبل از اعدام نوشت. برخلاف دیگر آثار این متفکر قرون وسطی، این اثر بر جنبههای انسانی فلسفه، و نه الهیاتی، تأکید دارد. در واقع این کتاب گفتگوی بین خود بوئتیوس و بانوی فلسفه است. بوئتیوس «فلسفه» را همچون بانویی مجسم میکند که گاهی خشمگین، گاهی مهربان و در نهایت بسیار خردمند است. کتاب به بخشهایی تبدیل شده است که معمولا ابیاتی در ابتدای آن بخش است و سپس متن، از شعر به نثر تبدیل میشود.
کتاب با حالوهوای خاصی آغاز میشود. بوئتیوس به دلیل زندانی شدنش بسیار ناراحت، افسرده و خشمگین است. ناگهان بانوی فلسفه، همچون مادری، به سراغ او میآید و بوئتیوس زبان گلایه را میگشاید. بوئتیوس که زمانی یک مقام قدرتمند و مورد احترام رومی بود، میبیند که ثروت، موقعیت و آزادی خود را از دست داده و به دروغ متهم به خیانت به کشور خود شده است. او در ناامیدی به فلسفه روی میآورد و بانوی فلسفه با روشهای گوناگونی به بوئتیوس تسلا میبخشد. کم کم کتاب به سمت طرح و حل برخی مسائل الهیاتی که تاثیر مستقیم بر زندگی انسانی دارند میرود. در قلب این اثر، بوئتیوس با مشکل شر و بدبختی در جهانی که توسط خدای عادل و قادر مطلق اداره می شود دستوپنجه نرم میکند. یکی دیگر از جذابترین جنبههای «تسلای فلسفه»، کاوش در مسئلهی اختیار و جبر است. بوئتیوس به این فکر میکند که اگر خدا عالم مطلق باشد و آینده را بداند، آیا انسانها واقعا ارادهی آزاد دارند یا خیر.
به حق میتوان گفت توانایی عجیب بوئتیوس در درهم تناندن مالیخولیای شخصی با گفتمان فلسفی، منجر به خلق اثری شده است که هم عمیقا فردی است و هم در عین حال جهانشمول. در واقع «تسلای فلسفه» به عنوان شاهدی بر جستوجوی پایدار انسان برای معنا در مواجهه با رنج و درد است؛ اثری که از بستر تاریخی خود فراتر میرود و حکمتی جاودانه را در مورد ماهیت وجود انسان و زندگی و معنای او میآفریند.
کتاب تسلای فلسفه