«یکشنبه آخر» در مورد دختری آبادانی است که با شروع جنگ پا به جبهه میگذارد و تا پایان جنگ عمر و بهترین لحظات زندگیش را صرف کمک به رزمندگان مینماید. این کتاب یک داستان نیست بلکه خاطرات یک زن رزمنده است که شاهد مرگ پدر در دوران نوجوانی بوده و مرارتهای فراوانی را متحمل شده است و هنوز هم با آخرین وصیت پدر زندگی میکند: «اگر برای شما امکان دارد من را در قم به خاک بسپارید. آرزویم این است روحم در هنگام اذان مغرب بر فراز حرم حضرت معصومه پرواز کند و عطر حرم را هر شب حس کنم.» آنقدر عشق به حضرت در سینهاش موج میزند که حتی نام دخترش را معصومه میگذارد. معصومه در دامان مادر پرورش مییابد تاز مانی که آژیر جنگ به صدا درمیآید. جنگ خانواده معصومه را وارد سرنوشتی تازه میکند و از وی امدادگری شجاع و ایثارگر میسازد که 8 سال جنگ نمیتواند خللی در اعتقاد و روحیهاش به وجود آورد. «یک روز برای دیدن سر زنهای روستا (به خاطر پیشگیری و مبارزه با شپش) به خانههای روستایی سرزدیم. دختر بسیار نوجوان و ریزنقشی را دیدیم که صاحب دو فرزند بود. او در دوازده سالگی ازدواج کرده بود و در سن شانزده سالگی دو بچه قد و نیم قد داشت از او پرسیدیم شوهرت کجاست؟ دختر گفت که پشت خانه گلوله (تیله) بازی میکند. برای ما دیدن بابایی که مشغول گلولهبازی (تیلهبازی) باشد خیلی جالب بود. به همراه زن نوجوان...» خانم معصومه رامهرمزی خواهر شهید اسماعیل رامهرمزی در سال 1363 با احمد نوروزی از پاسداران سپاه خرمشهر ازدواج کرد و تا به دنیا آمدن اولین فرزندش در سال 1365 به امدادگری مجروحان جنگ پرداخت. پس از آن تا پایان جنگ در خیاط خانه صلواتی هلالاحمر اهواز به فعالیتهای پشتیبانی مشغول بود. او هماکنون دبیر است و با خانوادهاش در تهران زندگی میکند. کتاب حاضر در 12 بخش نگاشته شده و در پایان نیز آلبومی از عکسهای یادگار رزهای شرح داده شده در کتاب و اسناد مربوطه تقدیم خوانندگان شده است.
کتاب یکشنبه آخر