یک بچهای توی مدرسهی ما بود به اسم گربهبوگندو. شرط میبندم شما هم در مدرسه یک گربهبوگندو دارید. شاید اسمش گربهبوگندو نباشد اما آن دور و برها، در تاریکی برای خودش میپلکد. در مدرسهی من، درست مثل مدرسهی شما، دار و دسته و باند زیاد بود. بعضی از بچهها توی این دار و دستهها بودند، بعضیهایشان هم بیرون از آنها. مدرسه را میشد مثل دایره دید، بعضی از بچهها وسط دایره بودند مثل خورشید و بعضیهایشان در حاشیهی بیرونی، مثل پلوتون که تنهایی در تاریکی و سرما میچرخد.