سیاست خارجی یکی از مباحث مهم در حوزۀ مسائل سیاسی و بینالمللی است که نقش موثری در مناسبات میان کشورها دارد و به همین دلیل بر ساختار نظام بینالملل اثرگذار است. تحول در ساختار نظام بینالملل تأثیر خود را بر جایگاه و کارکرد بازیگران اصلی در سیاست جهانی برجای میگذارد. بنابراین، پس از جنگ سرد و وقوع دو حادثۀ فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ و حادثۀ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، با وجود اینکه هر دو حادثه نقطۀ عطفی در سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا به شمار میرود، شاهد شکلگیری روند جدیدی در رفتار سیاست خارجی این کشور هستیم. این تغییر روندها، خود مبتنی بر مکاتب تأثیرگذار بر سیاست خارجی است و این نشاندهندۀ آن است که سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا بر اساس یک سری اصول خاص بنا گردیده است. به طور کلی چهار مکتب در طول تاریخ در سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا مطرح بوده و هر یک بازتاب دیدگاههای متعارض و گاه مکمل نسبت به سیاست داخلی این کشور است که عبارت است از: مکتب همیلتونیسم، مکتب جکسونیسم، مکتب ویلسونیم و مکتب جفرسونیسم. در اینجا باید در نظر داشت که این مکاتب کاملا جدا و مستقل از هم نیستند، بلکه اشتراکات و همپوشانیهای بسیاری میتوان میان آنها یافت که ساختار سیاست خارجی آمریکا در دورههای مختلف را شکل میدهند.
مکاتب مذکور پیش از جنگ جهانی اول شکل گرفتند. تأثیر مواردی همچون ماهیت و ساختار نظام بینالمللی و تصمیم سازانی مانند لابیها، شخصیت روسای جمهور، احزاب، افکار عمومی و رسانهها و به تبع آن، شکلگیری گفتمان حاکم بر دولتهای مختلف ایالات متحدۀ آمریکا، باعث شده است تا دورههای گوناگون سیستم روابط و تعاملات این کشور شکل گیرد.
کتاب سیاست خارجی آمریکا