1. خانه
  2. /
  3. کتاب دیده بانی پیشرفت : کنراد و نیچه

کتاب دیده بانی پیشرفت : کنراد و نیچه

نویسنده: جوزف کنراد
3.2 از 1 رأی

کتاب دیده بانی پیشرفت : کنراد و نیچه

An outpost of progress & Conrad and Nietzsche
مترجم:
انتشارات: خوب
٪15
79000
67150
معرفی کتاب دیده بانی پیشرفت : کنراد و نیچه
جوزف کنراد "دیده بانی پیشرفت" (1897) و ادوارد سعید "کنراد و نیچه" (1993) هر دو به موضوعات پیچیده امپریالیسم، طبیعت انسانی و تضادهای ذاتی تمدن غرب می پردازند. اگرچه آنها به ژانرهای مختلفی تعلق دارند - داستان کوتاه روایی کنراد و مقاله انتقادی سعید - هر یک از آثار با مسائل مربوط به قدرت، اخلاق و شرایط انسانی در متن استعمار و سلطه اروپا دست و پنجه نرم می کند.
"دیده بانی پیشرفت" داستانی غم انگیز است که در کنگو اتفاق می افتد، جایی که دو مرد اروپایی به نام های کایرتس و کارلیر در یک پاسگاه دورافتاده مستقر هستند و وظیفه دارند اقتدار استعماری را بر مردم محلی اداره کنند. همانطور که داستان باز می شود، زوال روانی این مردان را نشان می دهد که جدا از تمدن، خود را درگیر بحران های وجودی و نفوذ فاسد قدرت می بینند. این داستان به عنوان نقدی از امپریالیسم عمل می کند و نه تنها بر وحشیگری فیزیکی حاکمیت استعماری، بلکه زوال اخلاقی و پوچی روحی که با اعمال اقتدار کنترل نشده همراه است، برجسته می کند. کنراد که به دلیل کاوش در تاریکی درون روح انسان شناخته می شود، از پاسگاه به عنوان یک عالم کوچک برای هزینه های اخلاقی و روانی بزرگتر امپریالیسم اروپایی استفاده می کند. کنراد از طریق بازگشایی تدریجی شخصیت‌ها، ضعیف بودن «پیشرفت» را هنگامی که از دریچه استثمار استعماری نگاه می‌کنیم، نشان می‌دهد و نشان می‌دهد که پروژه امپراتوری، به جای آوردن تمدن، تنها بیگانگی انسان را عمیق‌تر می‌کند.
در "کنراد و نیچه"، ادوارد سعید به ارتباط بین آثار کنراد و فلسفه فردریش نیچه، به ویژه نقد نیچه از اخلاق و تمدن غربی می پردازد. سعید توجه را به تأثیر افکار نیچه بر کنراد جلب می کند و خاطرنشان می کند که هر دو در مورد آرمان های اروپایی پیشرفت، عقلانیت و تمدن شک دارند. فلسفه نیچه، با تأکید بر اراده به قدرت و رد کدهای اخلاقی سنتی، در تصویر کنراد از ابهامات اخلاقی و درگیری‌های درونی شخصیت‌هایش طنین‌انداز می‌شود. سعید استدلال می کند که کنراد، مانند نیچه، عمیقا نگران محدودیت های دانش بشری و پیامدهای زندگی در جهانی است که با استثمار استعماری تعریف شده است. از نظر کنراد، مانند نیچه، فروپاشی ارزش‌های سنتی و تحمیل هنجارهای فرهنگی اروپایی بر سایر جوامع منجر به سرخوردگی و ناامیدی می‌شود. مقاله سعید نشان می‌دهد که آثار کنراد فقط بازتاب تجربیات شخصی او از استعمار نیستند، بلکه با نقد نیچه از مدرنیته همسو هستند. هر دو، غرب را فرهنگی در بحران می‌دانند، فرهنگی که بین ایده‌آل‌های پیشرفت و واقعیت‌های خشن قدرت دویده شده است. سعید در بررسی تقاطع روایت کنراد و فلسفه نیچه، روشن می‌کند که چگونه داستان‌های کنراد همان آرمان‌هایی را که نیچه می‌خواست به‌عنوان توهم آشکار کند، نقد می‌کند، به‌ویژه این مفهوم که تمدن غربی ذاتا «متمدن‌کننده» یا از نظر اخلاقی برتر است.
روی هم رفته این کتاب، رابطه پیچیده بین استعمار اروپا، آرمان های غربی پیشرفت، و بینش های فلسفی نیچه را آشکار می کند. داستان کنراد به‌عنوان روایتی تلخ از پیامدهای مخرب استعمار عمل می‌کند، در حالی که مقاله سعید عمق فلسفی را آشکار می‌کند که زیربنای نقد کنراد از امپریالیسم است، و نشان می‌دهد که هر دو نویسنده «پیشرفت» غرب را به‌عنوان نیروی خطرناک و خودفریبی که هم افراد جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، می‌دانستند.
درباره جوزف کنراد
درباره جوزف کنراد
جوزف کنراد با نام «تئودور یزف کنراد نالچ کوژینوسکی»، زاده ی ۳ دسامبر ۱۸۵۷ و درگذشته ی ۳ اوت ۱۹۲۴، نویسنده ی بریتانیایی-لهستانی بود.تئودور کنراد نالچ کورزینوسکی در سال ۱۸۵۷ در بردیچیف، امپراتوری روسیه (پادولیای، اوکراین کنونی) متولد شد. این منطقه از ملیت های مختلفی تشکیل شده بود که چهار مذهب و جهار زبان و چندین طبقه ی اجتماعی داشتند. آن بخشی که ساکنینش به زبان لهستانی حرف می زدند و خانواده ی کنراد هم از آن ها بود، آبا و اجدادی از طبقه ی سلاچتا بودند که طبقه ای پایین تر از آریستوکرات ها بود، ثروتمند و اصیل و دارای قدرت سیاسی بودند.آپولو کورزینوسکی، پدر کنراد، شاعر و مترجم ادبی از زبان های انگلیسی و فرانسه بود و جوزف در بچگی رمان های انگلیسی را به زبان های فرانسه و لهستانی پیش پدرش می خواند. آپولو کورزینوسکی که درگیر فعالیت های ضد تزاریست ها شده بود، در سال ۱۸۶۱ با خانواده اش به ولگودا در شمال روسیه تبعید شد. در این سفر جوزف مبتلا به سینه پهلو شد و در سال ۱۸۶۵ مادرش به همین مرض فوت کرد.پدر کنراد که تعلیم او را به عهده گرفته بود در سال ۱۸۶۹ به مرض سل درگذشت. جوزف را به سوئیس، پیش دایی اش «تادئوس بابروسکی» که تأثیر زیادی در زندگی کنراد داشت، فرستادند. جوزف که اصرار داشت دایی اش اجازه دهد دریانورد شود، در سال ۱۸۷۴ به فرانسه رفت و چند سالی در آن جا زبان فرانسه اش را بهتر کرد و دریانوردی آموخت. در فرانسه با محافل زیادی آشنا شد ولی به قول خودش دوستان بوهمیایی اش بودند که او را با نمایش نامه، اپرا و تئاتر آشنا کردند. در همین مدت ارتباط خوبی هم با دریانوردان داشت و چیزی نگذشت که دیده بان قایق های راهنما شد. کارگرانی که در کشتی دید و کارهایی که به او تحمیل کردند، همه زمینه ای برای جزئیات درخشان رمان هایش شد.جوزف کنراد در ۱۳ اوت سال ۱۹۲۰ در سن ۶۷ سالگی در اثر حمله ی قلبی درگذشت.
مقالات مرتبط با کتاب دیده بانی پیشرفت : کنراد و نیچه
حقایقی درباره «جوزف کنراد» و کتاب «دل تاریکی»
حقایقی درباره «جوزف کنراد» و کتاب «دل تاریکی»
ادامه مقاله
داستان های معمایی و تریلر، قلمرو هیجان و تعلیق
داستان های معمایی و تریلر، قلمرو هیجان و تعلیق

این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب دیده بانی پیشرفت : کنراد و نیچه" ثبت می‌کند