کتاب «علم، سیاست و گنوسیسم» نوشته اریک فوگلین کتابی تشکیل شده از دو مقاله است که جریانهای پنهان گنوسیسم را در جنبشها و ایدئولوژیهای سیاسی مدرن بررسی میکند. این اثر که در سال 1968 منتشر شد، گواهی بر شهرت فوگلین به عنوان یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم است. این کتاب نسبتا مختصر است، با این حال از جهت نظری دارای بار و ارزش قابل توجهی است.
به طور کلی تز اصلی فوگلین در این کتاب این است که برخی از جنبشهای مدرن - مانند پوزیتیویسم، هگلیسم، مارکسیسم و مکتب «خدا مرده است» - صرفا سکولار یا الحادی نیستند، بلکه در واقع، بیان مدرن یک سنت باستانی هستند که به نام گنوسیزم شناخته میشود. به گفته فوگلین، این سنت با نوعی معرفت درونی یا عرفان مشخص میشود، که از طریق آن افراد معتقدند که میتوانند به رستگاری یا رهایی از نقصهای این جهان دنیوی دست یابند.
این کتاب با ردیابی و توضیح خاستگاه اندیشههای عرفانی آغاز میشود و حضور آن در دوران باستان و باز قدرتگیری آن در اشکال مختلف در طول تاریخ را برای مخاطبان روشن میکند. فوگلین بحث میکند که جذابیت گنوسیسم در وعده معرفت عمیق و پنهان آن به افراد نهفته است که ظاهرا به آتها قدرت میدهد تا از محدودیتهای جهان دنیوی و هرج و مرج موجود در قلمروهای سیاسی فراتر روند. فوگلین در تحلیل خود گنوسیسم را صرفا به عنوان یک مطلب تاریخی احتمالا جذاب مطرح نمیکند، بلکه به طور انتقادی نیز تأثیر آن را بر توسعه ایدئولوژیهای سیاسی مدرن بررسی میکند. او ادعا میکند که انگیزههای عرفانی افراد را به جستجوی شکلی از دروننگری سوق میدهد، به نحوی که افراد کمال یک نظم متعالی در جهان را تجربه کنند. به گفته فوگلین، این به آرمانشهرگرایی و این باور خطرناک میانجامد که کنش سیاسی میتواند جامعهای کامل را ایجاد کند.
در مجموع مقالات کتاب «علم، سیاست و گنوسیسم» سرشار از تفسیر و نقد فلسفی است. فوگلین در آثار متفکران برجستهای مانند هگل، مارکس و نیچه میکاود و چگونگی بازتاب گرایشهای عرفانی را در اندیشههای آنها تشریح میکند. او بهویژه از روشهایی انتقاد میکند که این ایدئولوژیها بر اساس آنها تلاش میکنند تا «واقعیت دوم» و خارج از جهان مادی را بر اساس چارچوبهای نظری خودشان بسازند. با این حال کار فوگلین در این کتاب فقط یک نقد نیست، بلکه همچنین فراخوانی برای شفافیت در اندیشه سیاسی است. او تمایز بین فلسفه سیاسی اصیل، که با پیچیدگیهای هستی بشری دست و پنجه نرم میکند، و عرفان سیاسی، که به دنبال تحمیل دیدگاههای ساده انگارانه و مبتنی بر ایدئولوژی بر جهان است، تاکید میکند. وی استدلال میکند که این تمایز برای حفظ یک نظم سیاسی سالم و برای حفظ کرامت افراد بسیار مهم است. این کتاب متنی است که نیاز به تأمل دقیق دارد و هیچ پاسخ آسانی را برای مخاطب ارزانی نمیدارد. درعوض، چارچوبی برای درک جریانهای فکری که سیاستهای معاصر را شکل دادهاند، فراهم میکند و همچنان بر بحثهای مربوط به ماهیت حکومت، جامعه و نقش ایدئولوژی در شکلدهی به سرنوشت جمعی ما تأثیر میگذارد.
کتاب علم، سیاست و گنوسیسم