در سالهای پس از انقلاب، این انگاره در ایران تقویت شد که برای بهرهبرداری سریع از سرمایههای انسانی بالقوۀ کشور، باید بر روی نخبگان خود سرمایهگذاری کنیم، و آنان را بهسرعت به بالاترین سطح توانمندی فکری برسانیم. باید تمام شرایط را فراهم کنیم تا نخبگان ما تماما انرژی شده و بتوانند نیروی محرکۀ تحول در آن حوزه شوند؛ نخبگانی که میتوانند بهسرعت ظرفیتهای وقت و ذهن خود را برای تقویت فکری و افزایش دانش علمی خود به کار گیرند. گمان بر این بود که اگر در یک دوره بر روی نخبگانمان سرمایهگذاری کنیم، آنگاه، در آیندهای نهچندان دور، به یکباره با انبوهی از جوانان نخبه روبهرو خواهیم شد، که در رشتهها و حوزههای مختلف دانشآموخته میشوند، و تواناییهای فناورانه و تولیدی ما را به تراز جهانی و به سطح رقابت با کشورهای پیشرفته میرسانند. اما در عمل چنین نشد و، در عوض، ما شاهد موج فزایندۀ خروج نخبگان از کشور بودهایم. اکنون، برای همۀ ما این پرسش مطرح است که چرا نخبهها از کشور مهاجرت میکنند؟ و چرا آنان که در کشور میمانند تحولی ایجاد نمیکنند؟ در این میان، چه کسی مقصر است؟ خود نخبهها یا نظام آموزشی؟ برای همۀ ما، این پرسش مطرح است که با وجود اینهمه سرمایهگذاری، نهادسازی، و تلاش برای جذب و ارتقای نخبگان، چرا ما هنوز نتوانستهایم که از این سرمایۀ ملی، بهگونهای مطلوب استفاده کنیم، و در نظام علمی و فناوری دنیا، به جایگاه مناسب و شایستهای دست پیدا کنیم؟
کتاب توسعه به معنای پرورش نخبگان معمولی