این جستار بر آن است که امروز نقد فاقد تمامی کارکرد اجتماعی جوهری است. نقد یا بخشی از شاخه ای از روابط عمومی صنعت ادبی است، و یا مسأله ای است که کاملا به درون دانشگاه تعلق خاطر دارد. تلاش من بر آن است تا با تاریخ بسیار گزینشی نهاد نقد در انگلستان از اوایل هجدهم نشان دهم که این روال همیشه این گونه نبوده، و این که حتی امروز نیازی نیست این گونه باشد.
تری ایگلتون در "کارکرد نقد" بیان می کند که انتقاد در جامعه بورژوایی اولیه به عنوان یکی از ویژگی های اصلی "حوزه عمومی" مطرح شده است که در آن احکام سیاسی، اخلاقی و ادبی می توانند تحت حاکمیت عقل سلیم ارائه شوند. این هنجارشکنی فرهنگی، بحران انتقادی را به همراه داشت که تاریخ آن از قرن 18 میلادی مملو از ابهام و اضطراب بوده است.
"کارکرد نقد" چیزی نیست جز تاریخ و نقد "نهاد انتقادی". قضاوت های ایگلتون در مورد منتقدان فردی تند و روشن است، که عقیده کلی وی را در مورد سوالات اساسی مربوط به روابط بین زبان ، ادبیات و سیاست مطرح می کند.
ایگلتون در بین منتقدین فرهنگی انگلیسی زبان برترین است.
ایگلتون یک منتقد ادبی مبارز ، و محکم مارکسیستی است.
دلیل دیگری برای زائد بودن فزاینده منتقد وجود داشت. چون اگر رسالت نقد بیش از آنکه روشنگرانه باشد اخلاقی است، یعنی مسئله ارشاد، یعنی نشاط و همدلی با طبقه متوسطه ناامید، چه چیز دیگر غیر از ادبیات می تواند این غایات را به نحو موثرتری تحقق بخشد؟ ثاکری اظهار داشت که "ما بر این باوریم که اخلاقیات و آداب دانی والاترین مضامین رمان نویس هستند؛ و بنابراین رمانس هایی ترجیح دارند که به جبر، دین، اقتصاد سیاسی، یا به سایر علوم انتزاعی نمی پردازند." موشکاف ترین و نیروبخش ترین منتقد اجتماعی شخص نویسنده بود؛ در برابر اندک کسانی که برای آرامش روحی روی به سوی والتر بجت گردانیدند، انبوه کسان دیگری بودند که رمان آدام بید یا شعر یادواره را می خواندند. زمانی که نقد یکی از رسالت های اصلی خود را اطمینان خاطر مجدد ایدئولوژیکی تشخیص داد، در خطر برکناری قرار گرفت چون این عینا همانی بود که خود ادبیات، از میان سایر امورات، برای ارائه آن طراحی شده بود.
شیء را همانطور که به طور ذاتی هست ببینید
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد