کتاب «A Very Easy Death» مجموعه خاطرات تلخی است از فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی، سیمون دوبوار که به جزئیات هفته های پایانی زندگی مادرش می پردازد. این کتاب که در سال 1964 منتشر شد، روایتی عمیقا شخصی است که احساسات پیچیده پیرامون مرگ و تجربه پایان زندگی را به طرزی عجیب به تصویر می کشد. این خاطرات با بستری شدن ناگهانی مادر بووار، «فرانسوا» در بیمارستان، در پی سقوطی که منجر به شکستگی استخوان ران می شود، آغاز می شود. هنگامی که فرانسوا در بیمارستان بستری می شود، پزشکان متوجه می شوند که او سرطان لاعلاج دارد. مطابق با شیوه های آن زمان، شدت وخامت وضعیت سلامت او از او مخفی می شود و این تصمیمی است که بووار و خواهرش در طول روایت با آن دست و پنجه نرم می کنند و بر دوش خود می کشند. بووار شش هفته را در کنار مادرش می گذراند و کاهش تدریجی سلامتی او را مشاهده می کند و به رابطه خودش و مادرش فکر می کند. بدین جهت می توان گفت که این مجموعه خاطرات تنها راجع به زمان بیماری مادر بووار نیست بلکه به تجربیات و خاطرات قبلی او با مادرش نیز مربوط می شود. از طرف دیگر بووار در این کتاب دائما به معنای زندگی و مرگ، نقش خانواده و تأثیر هنجارهای اجتماعی بر تجربیات شخصی می اندیشد. صداقت احساسی بووار در جای جای متن مشخص است. او از بحث دربارۀ دعواهای قبلی اش با مادرش ابایی ندارد و از رفتارهای سلطه طلب مادرش در دوران نوجوانی و جوانی خود یاد می کند. با این حال، با نزدیک شدن مادرش به مرگ بووار متوجه می شود که فرانسوا را نباید تنها به عنوان یک مادر، بلکه همچنین می بایست به عنوان فردی با آروزها، پشیمانی ها و رویاهای برآورده نشده ارزیابی کند. دیدگاه اگزیستانسیالیستی بووار در سراسر این خاطرات مشهود است، زیرا او در مورد ماهیت خودسرانه مرگ و شرایط انسانی تأمل می کند. او ترجیح می دهد در نظر بگیرد که زندگی مادرش بر اساس انتظارات اجتماعی و محدودیتهای دوران او شکل گرفته است. داستان فرانسوا در روایت بووار یک از خود انکار شدن است، زندگی در قوانین اخلاقی سخت زمان خود است که در نهایت اشتیاق، زندگی او را سرکوب می کردند.
کتاب A Very Easy Death