به همراه جهانآرا در اهواز جلوی در ورودی سپاه در فلکۀ چهارشیر بودیم که از طریق تلفن FX خبر شهادت چند نفر از بچهها را به ما دادند. چشمم افتاد به جهانآرا، دیدم خیلی آرام دارد گریه میکند. جلو رفتم و گفتم: «چی شده محمد؟» اسم بچههایی که شهید شده بودند را برد و گفت: «همۀ بچهها دارن شهید میشن!» او بلافاصله رفت سراغ علی شمخانی، من هم دنبالش رفتم. به شمخانی گفت: «شماره تلفن بنیصدر رو به من بده!» بنیصدر در پایگاه وحدتی دزفول مستقر بود. شمخانی شماره را داد. جهانآرا از همان سپاه اهواز تلفن زد. ابتدا سرهنگ بهآذین، آجودان مخصوص بنیصدر گوشی را برداشت. جهانآرا به او گفت: «من جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر هستم! گوشی رو بدید به آقای بنیصدر!» وقتی بنیصدر پشت خط آمد، جهانآرا هرچه دلش خواست بارش کرد.