قدسی : یه تکه گوشت و استخونه چه میفهمه ، دستتون زیر چرخ ماشین دودی بره به حق مرتضی علی که به خاک انداختینش .
مادرتون به عذاتون بشینه به حق پنج تن که روزگارم سیاه کردید.
... کو حکمتت خدا ! ببین میرزا رجبی که سری میون سرها داشت
یک دم از یادت غافل نمیموند تا صبح سر از سجاده بر نمی داشت
اختیار شاش خودشم نداره . بلند شو رجب با همین دستا مثل
قدیما خرد و خاک شیرم کن به جان یدونه دخترم به اینم راضیم...