نهال تجدد نویسنده ایرانی متولد سال 1331 مقیم فرانسه و همسر ژان کلود کاریر فیلمنامه نویس فرانسوی که برنده 3 جایزه اسکار می باشد. شروع آشنایی کاریر با مولانا از طریق همسرش بود. نهال تجدد در این کتاب که شرحال مولاناست به شناختن این شاعر شهیر به فرانسوی ها نقش بزرگی داشته است.
تجدد داستان زندگی مولانا و عشق افسانه ای اش به شمس تبریزی را در قالب یک رمان نوشته است بنابراین این اثر را می توان گفت که بیشتر داستانی است تا پژوهشی اما ارجاع های تاریخی که در کتاب است همه واقعی است و تجدد سعی داشته که این وقایع تاریخی را به گونه ای در کنار هم بچیند تا شکل داستانی به خود گیرد. همچنین نویسنده در این کتاب از شعر های مولانا هم بهره جسته که باعث شده هم جنبه واقعیت بیشتری به خود بگیرد و هم غربی ها با اشعار مولانا نیز آشنا شوند.
این کتاب به همت انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
باد بر چهره نحیف اش می تاخت و آن را همچون پوست نوشته ای دربرابر آتش چروکیده، می کرد. ابرو درهم می کشید و به دشواری با سرما، سرمای شدیدی که در آخر پاییز به قونیه هجوم آورده بود، کنار می آمد به مرد حصیرباف گفت: من پیرمرد، در این سرما... اما حصیرباف متوجه تعریف از کالایش بود. «خوب به دسته های این زنبیل نگاه کن، ببین تهش چه محکم است! در این شهر هیچ سبدی با سبدهای من برابری نمی کند. این زنبیل حتی می تواند مردی را تا آسمان حمل کند.» -من برای رفتن به آسمان به زنبیل تو احتیاج ندارم
یورش مغولان نتوانسته بود شعلۂ حیات را در این قلبی که از تجارت و دادوستد می تپید، و در این شهری که اقوام مختلف از ترک، یونانی، عرب، هندی، ایرانی، فرنگی، ارمنی، اویغور، ونیزی و حتی چینی ساکنانش بودند، به طور قطع خاموش کند. هر روز صبح، صدای زنگوله آب فروشانی که به بالادست رود می رفتند تا مشکهای خود را از آب پر کنند و بر پشت شتران بیاورند، مردم شهر را از خواب بیدار می کرد و به آنان خبر رسیدن آب خنک را می داد.
زنان رختشوی، با رفت و آمد پیاپی میان خانه های مشتریان خود و رودخانه، رختهای چرک و بدبو را بار قاطرهای خود می کردند و یا برعکس، آنها را تمیز، بیلکه، تاخورده و معطر برمی گرداندند. بناها، در چهارسوق های اصلی شهر، در انتظار کارفرمایی که طرف صبح، در جستجوی کارگرانی ماهر، از آنجا عبور کند، چرت می زدند. در کارگاههای متعدد - چون تب ساخت و ساز وجود سلطان را فراگرفته بود .
با سلام و درود خدمت شما! برای من کتابی کسل کننده بود، امیدوارم تصویر که از مولانا ساخته شده واقعی نباشد. مولانا در این رمان که به نحوی به تفسیر زندگی او میپردازد ، شخصیت جالبی ندارد ، او زن ستیز ، خیلی مغرور ، تا اندازه تند رو مذهبی قبل از ملاقات اش با شمس) ، مادیگرا ، بی اعتنا به مسولیتهای خانوادگی و گونههای مختلف دیگر به تصویر کشیده شده است. در جا جاهای از رمان نظریاتی از شمس برایم جالب و آموزنده بودند. همچنین باید اضافه کرد که نثر کتاب با وجود این که تا اندازه روان است اما پر از واژههای پر طمطراق و بی مورد میباشد ، خیلی از ادعاهای که در در شرح زندگی محمد جلال الدین بلخی بسیار اغراق آمیز و به دو از واقعیت به نظر میرسد. در جاهای از شعرها و رباعیات محمد جلال الدین بلخی یاد شده که تا اندازه از کسلیت داستان کاسته است ، در مجموع برای من اصلاً جالب نبود و خواندن اش را توصیه نمیکنم.
درحال خوندن کتابم هرچندشاید اغراق شده تا حدودی اما بشدت جذابه برای من . پیشنهاد میدم بخونیدمن که از خوندنش دارم لذت میبرم
من دارم کتابی در مورد عارفا مینویسم که زندگی نامه شمس و مولانا از همه پربارتر است تکههای از کتاب عارف جان سوخته راخواندم زیاد تاثیر گذاربرایم نبود...امیدوارم کتابم به مرحله چاپ برسد
باسلام ..ممنون میشم اسم کتابتون رو بگین مرسی
این کتاب عارف جان سوخته اگر یک جاههایی از مطالب اصلی دور میکنه اما زبان روایی منسجم ویکدست از وقایع آنچه در زمان شمس ومولانا حتی مبالغه روی داده وبنظرم خواندنش مثمر ثمر خواهد بود