شهریار گفت: اشتباه شما همین جاست. آثار مادی زندگی به اصطلاح بیدار شما هم نوعی رویاست. تولد دخترت را به یاد می آوری. جواب مثبت دادم. او گفت، همین یادآوری خود نوعی ماهیت اتری، ذهنی و رویایی دارد. من الان چهل و دو سال دارم. اگر همکلاسی های دبستانم را ببینم، آن ها را نخواهم شناخت، چون آن ها دیگر همان کودکان دبستانی نیستند، چون ما با بزرگ شدن خود وارد بعد دیگری از هستی شده ایم، و دوران دبستان ما بخشی از رویای زندگی ماست. آن دوران، و آن آدم ها جز وجود رویایی ندارند.
یکی از مهمانان باغ، نگاهی به رودخانه درخشان کرد و از میهمان دیگر پرسید: آیا هستی ما رویای یک وجود نامتناهی است که دارد ما را خواب می بیند؟ پاسخ آمد: جهان ما چیزی جز یک سایه رنگ پریده و یا تصویر آیینه ای از یک انرژی نظم دهنده و برنامه ریز متعال نیست که در بعد دیگری می زید. این انرژی بسیط ترین وجود و ناب ترین حضوریست که می توان تصور کرد. یک چنین انرژی نابی که مشحون از آگاهی و اطلاعات است. خود زندگی و خود هستی است. شاید هم کل قلمرو وجود. اگر آن را ازلی و ابدی و بی نهایت فرض کنید رویای همان آفریدگار و نظم دهنده متعال و برترین باشد. یکی دیگر از میهمانان زمزمه کرد: شما همه خیال باف و رویا پردازید. چیزی جز آنچه که می بینید وجود ندارد. و سرانجام هم روزی کار جهان سرآید و عالم در یک مرگ حرارتی از میان خواهدرفت و همه چیز تمام می شود. آنچه را که می گویید ثابت کنید تا من بپذیرم. صدای آب و حرکت نسیم در درختان و تابش آفتاب و احساسی که من در آن لحظه داشتم به گوشم چیز دیگری را زمزمه می کرد. ما هستیم و زیبایی هستی در جاودانگی ماست.